فاطمه محیا فاطمه محیا ، تا این لحظه: 17 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره
داداشیداداشی، تا این لحظه: 10 سال و 15 روز سن داره

قدر تو را می دانم متولد قدر

همه چیز 8

فاطمه محیا تا این لحظه ، 8 سال و 8 ماه و 8 روز سن دارد .: داداشی تا این لحظه ، 1 سال و 2 ماه و 6 روز سن دارد دختر گلم وقتی به وبلاگت امدم وان بالا را دیدم برایم جالب بود همه چیز مربوط به سن ات  در این تاریخ عددهشت بود ومن این را برایت به یادگاری برداشتم.البته مال داداشی را هم ثبت کردم تا ببینی در ان لحظه داداشی چند سالش بوده است.
1 تير 1394

تابستان من ،تابستان تو

دختر گلم: می گویند مقایسه کردن موقعیتها با هم خوب نیست .اما بعضی مقایسه ها خاطره انگیز وشیرین است مانند زمان بچگی من وتو.وقتی میبینم بچه های امروزی با این سبک زندگی هیچ لذتی نه از بهار ونه از تابستان ونه از پاییز ونه از زمستان نمیبرند . نه تحصیل برایشان لذت دارد ونه تفریح ، دلم برایشان میسوزد.ممکن است جوان یا بچه ای به سن تو این را بخواند، مخالف من باشد ولی او که زمان ما نبوده تا این حس ها را با تمام وجود درک کند. میدانی چه شد که اینها را نوشتم یاد تعطیلات تابستانی ات که افتادم به یاد این ایام خودم افتادم که هیچکدام از سرگرمی های امروزی را نداشتیم وخودرا اسیر تکنولوژی نکرده بودیم واتفاقا چه قدر هم تعطیلات تابستانی به ما مزه میدا...
23 خرداد 1394

اندراحوالات ما

گل دختری خانه ما: وقتی توبه اندازه داداشی کوچک بودی زحماتت نوع دیگری بود انگار ان زمان من در عالم دیگری بودم هم حس بزرگ کردن ومادری کردنم فرق داشت وهم تجربه شیرینی ها وتلخی های ان .نمیدانم این به خاطر تفاوت در جنسیت تان است یا به بچه دوم بودن مربوط میشود خلاصه که هیچ شباهتی به ان روزها ندارد .البته  بگذریم که نسبت به ان روزها خیلی توان وانرژی وحوصله ام کمتر شده اما نه ،نگذریم بهتر است چون خودش خیلی مهم است واین که ما در خانواده مان بیشتر دختر داشته ایم تا پسر واین تجربه جدیدی است که خودش سختی های ان را چند برابر میکند. کم کم سال دوم را هم داری تمام میکنی ومشغول دادن امتحان هستی تا اخر این هفته تعطیل میشوی ودوباره چند ماه تابستان م...
29 ارديبهشت 1394

خاطره نوروز 94 + جشن تولدداداشی

سلام به دخترم : ببخشید که فاصله این پست با قبلی خیلی زیاد شد دراین مدت اتفاقات خوب وبدی افتاد که منتظر فرصتی بودم تا همه انها را البته بیشتر خوشی هایش را بنویسم .امروز تولد یک سالگی داداشی است وگفتم هرطور شده باید به وبلاگت بیایم وهم خاطره ان وهم قبلی ها رابنویسم. اول از همه از نوروز بگویم که علیرغم تلاشی که برای ثبت نام عتبات انجام دادیم وقبل ان پاسپورت گرفتیم وبرنامه ریزی های دقیق انجام دادیم اما قسمتمان امسال به این زیارت نبود راستش من خیلی تلاش کردم تا در دو هفته اول فروردین ثبت نام کنم اما چون گروه ذخیره بودیم همه تاریخهای ان زمان سریع پر شد وانچه که برای ما ماند زمان مورد نظر مان نبود به خاطر مدرسه شما محدودیت داشتیم وگرنه که&n...
26 فروردين 1394

یک راز مادرانه

عزیز مامان: ان زمانی که این وبلاگ را برایت درست کردم، کوچک بودی به اندازه ای که خیلی از این چیزها سر در نمی اوردی وکامپیوتر برایت فقط در حد زدن بی هدف دکمه هایش سرگرم کننده بود.اما این روزها دیگر هوشمندانه عمل می کنی ووقتی پای ان مینشینی حتی من در مقابلت مانند شاگردی بیش نیستم .گویی که سالها پای این وسیله کسب تجربه ومهارت کرده ای .اینها را گفتم تا این را تعریف کنم: چند وقت پیش داشتم در نی نی وبلاگ ،سایت محبوبم ،مطالب یکی از وبلاگ ها را می خواندم البته قسمت "مربوط به وبلاگ"که به نظرم زیباترین وپراحساس ترین قسمتش است .تو هم مانند من مشغول خواندن بودی که یک دفعه گفتی خوش به حال این دختر خانم که مامانش چه قدر قشنگ برایش مطلب...
11 بهمن 1393

روزانه های داداشی

دخترکم: برای نوشتن خاطرات هم دنبال زمان مناسبم وهم حال وهوای درست وحسابی .این روزها با داداشی لحظات شیرینی والبته پر کاری (بیشتر برای من) طی می کنیم .دیگر تورا شناخته ووقتی از مدرسه می ایی چه قدر در روروئکش برایت بالا وپایین می پرد هر چند خیلی تحویلش نمی گیری .ولی وقتی سرحال باشی چه قدر سر به سرش می گذاری یا در اتاقت را به رویش میبندی واو پشت در منتظر است تا اجازه ورود صادر شود اخر انقدر در اتاقت اسباب بازی  چیده ای وفضای شادی ایجاد کرده ای که دلش را برده ای .همه اینها را به حساب حس مالکیتت می گذارم که از قضا با این زمانها مصادف شده .من هم سعی می کنم خیلی دخالتی نکنم تا خودتان با هم کنار بیایید مگر موارد خیلی ضروری . به موهای ...
22 دی 1393

اش دندونی داداشی

دخترنازم: با امدن داداشی حس وحالت خیلی تغییر کرده مخصوصا که اختلاف سنی تان هم در حدی است که این قضیه خیلی نموددارد زندگی برایت طور دیگری رخ می نماید.فهمیده ای که در این دنیا هم میتوانی برای براورده کردن نیاز کسی قدم برداری نه فقط خودت را ببینی واز دیگران بخواهی تافقط نیازت را براورده کنند وتو تنها نظاره گر باشی. از شیرین کاری های داداشی هم چه بگویم که به قول بابایی این زمانهای زیبا به سرعت در گذرند تا بعدها ما در حسرت دقیقه ای از انها باشیم.هر چند مشغولیت زیاد من نمی گذارد تا اینها را با تمام وجود درک کنم. دیروز مامان فاطی وباباامیر وخاله ونرگس وزینب امده بودند تا برای داداشی اش دندانی درست کنند البته خاله درست کرد وبقیه هم همر...
13 دی 1393