فاطمه محیا فاطمه محیا ، تا این لحظه: 17 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره
داداشیداداشی، تا این لحظه: 10 سال و 15 روز سن داره

قدر تو را می دانم متولد قدر

اشپز کوچولوی مامان

دختر هنرمند م: این روزها برای مامان شدی یک خانم خانه دار خیلی به اشپزی وکارهای مربوط به ان علاقه داری .مامان فاطی وقتی از بچه گی هایمان تعریف می کرد می گفت : من از همان اول شیطنتهای بچه گی زیاد می کردم طوری که بعضی از انها شبیه کارهای پسران بود مانند بالارفتن از میله های پنجره و....اما خواهرم زهرا وهمان خاله زهرای شما خیلی ارام وسربراه بود طوری که در ٣ سالگی خانه داری میکردوحتی در اشپزی هم کمک مامان فاطی میکرد ووقتی که بزرگترشد ،وقتهایی که مامان فاطی سرکاربود مخصوصا تابستانها برایم بیشتر مادر بود تا خواهر ومن هیچوقت محبتهای مادرانه اورا فراموش نمی کنم وهیچوقت ان احساسی که گاهی با حسادت هم امیخته میشود ومیان اکثر خواهر وبرادرها هست ،بین م...
26 مرداد 1392

ماه رمضان 92

دختر گلم: بالاخره بعد از مدتها توانستم بیایم تا کمی برایت بنویسم چون ماه رمضان امسال با سالهای قبل فرق داشت وان این که چون قرار شد محل کار بابایی تغییر دکوراسیون بدهد وبازسازی شود بابایی همه مدت ماه رمضان امسال را پیش مان بود وکلا کاررا تعطیل کرده بود.برای من وتو که اورا کمتر میدیدیم فرصت خیلی خوبی بود تا بیشتر پیش هم باشیم مخصوصا دختر گلم که گاهی به علت دیر امدن بابایی وزود سر کاررفتنش حتی گاهی میشد اورا دوروز هم نمی دیدی. ماه رمضان امسال به حمد خدا خیلی خوب بود وشما هم که هرسال با امدن این ماه که تولدت در ان است یک سال خانمتر میشوی که دیگر چه بهتر.چون هرچه باشد تو متولد قدری عزیزدلم .یادم است امسال همان شب تولدت، سه تایی با هم به مسج...
22 مرداد 1392

دلنوشته های من به مناسبت نیمه شعبان

مهدی جان مولای مان : دوست دارم چند سطری را برایتان بنویسم وچه بهتر که در نزدیک زادروز شما باشد.دوست ندارم از روی نوشته اماده یا متنی که دیگران نوشته اند انها را کپی کنم بلکه می خواهم تک تک الفاظش برامده از قلب پرگناه اما ولایی ام باشد که می دانم تنها چیزی که نجاتم خواهد داد همین دوستی اهل بیت علیهم السلام خواهد بود چون من که نه عمل قابل ذکری دارم نه عابد ان چنانی هستم واگر شیطان تا لحظه اخر حیاتم بگذارد بر این ولایت پابرجا بمانم انشاءالله که  راه نجاتم باشد. مولایم وقتی میبینم چه قدر مادرانی هستند که برای تدارک مراسم تولدفرزندشان از خیلی قبل ،برنامه ریزی می کنند واماده میشونداما یادشان نیست که باید در تولد شما چند ...
2 تير 1392

ازعینک تا جوجه

دختر عزیزم : چند وقت پیش با هم رفتیم که برای استفاده از کامپیوتر ،عینک محافظ برایت سفارش دهم حالا بماند که در انجا چه قدر سخت یک مدل را پسندیدی .اقای فروشنده شاید 20 مدل قاب عینک اورد اما هیچکدام را نپسندیدی به نظر من مدلهایش قشنگ بود ومن خودم با سخت پسند بودنم هم چند تا انتخاب کردم اما چون قرار بود از ان استفاده کنی ناچارا باید طبق سلیقه خودت بود تا بهانه ای نداشته باشی.تا این که لحظه اخر ودر کمال ناامیدی از ان مدل ها یکی را ناگهان انتخاب فرمودید ووقتی زدی خیلی هم با مزه شدی ومن هم چاره ای جز قبول کردن ان نداشتم هر چند جزءقابهای گران قیمت بود.بالاخره یک بار است دیگر وهر بار که نبایدخریده شودمگر گمش کنی. ماهم همان را سفارش دادیم.اینه...
2 تير 1392

روشهای حرف شنوی در کودکان

همه ي ما مي خواهيم فرزندانمان حرف شنو باشند . وقتي فرياد مي زنيم كه بايست ! نرو وسط خيابان ؛ توقع داريم كودكمان اطاعت كند . يا اگر به او مي گوييم كه برو مسواك بزن ، يا بخواب ، توقع داريم بدون هيچ حرفي اين كار را انجام دهد . خيلي اوقات ، وادار كردن بچه ها به اين كه رفتار شايسته اي داشته باشند مشكل است . روش " هر چه مي گويم همان است " كه بيشتر والدين به آن متوسل مي شوند ، معمولاً بي فايده است . خوشبختانه روش هايي براي اداره رفتار بچه ها وجود دارد كه بدون برخورد ، بدون اشك و قهر ، فرياد ، كتك كاري ، يا توهين زباني است . در اين مبحث سعي كرده ايم اصولي را ارائه دهيم كه عمل به آنها به شما و فرزندتان كمك مي كند تا به هدف مطلوب برسيد ....
5 خرداد 1392

یک درس اموزنده زندگی برای دخترم

کودکی ده ساله که دست چپش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود،برای تعلیم فنون رزمی جودوبه یک استادسپرده شد.پدرکودک اصرار داشت که استادازفرزندش یک قهرمان جودو بسازد.استادپذیرفت وبه پدرکودک قول داد که یک سال بعدمیتواندفرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاه ها ببیند.در طول شش ماه ،استاد فقط روی بدن سازی کودک کارکردودرعرض این شش ماه ،حتی یک فن جودو به او تعلیم نداد.بعد از شش ماه خبررسید که یک ماه بعد مسابقات محلی درشهر برگزار میشود.استاد به کودک ده ساله فقط یک اموزش داد وتا زمان برگزاری مسابقات فقط روی ان تک فن کار کرد.سرانجام مسابقات انجام شد وکودک توانست در میان اعجاب همگان،با ان تک فن همه حریفان خودرا شکست دهد .سه ماه بعدکودک توانست در مسابق...
22 ارديبهشت 1392

روز مادر92وسرنوشت نفر چهارم خانه ما

دختر عزیزم: می خواهم برایت از روز مادر امسال بنویسم.روز١٣ اردیبهشت صبح زود رفتیم خانه مامان فاطی .چون بابایی جمعه ها جلسه داره هر وقت انجا بخواهیم برویم باید زود برویم وبه قول خودت از ان صبح تاریکها تا بعد خودش به کارش برسد.صبح کمی با خستگی بیدارشدی خیلی دوست داشتم برای مامان فاطی گل هم بخریم البته ناامید بودم چون ان موقع صبح جایی باز نبود .اما وقتی به سر چهارراه نزدیک خانه مامان فاطی رسیدیم یک گلفروش را دیدم به بابایی گفتم یک دسته گل رز قرمز که ٣ تا شاخه بود بخرد .کلا بابایی با خریدکردن از دستفروشها مخالف است اما چون من گفتم مخالفتی نکرد .ان گل را دادم به دستت تا تو به مامان فاطی بدهی قبلش هم گفتم وقتی سلام کردی بعد تبریک می گویی وبعدش...
18 ارديبهشت 1392