فاطمه محیا فاطمه محیا ، تا این لحظه: 17 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره
داداشیداداشی، تا این لحظه: 10 سال و 6 روز سن داره

قدر تو را می دانم متولد قدر

خاطره نوروز 94 + جشن تولدداداشی

1394/1/26 7:58
نویسنده : ماناز
590 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دخترم :

ببخشید که فاصله این پست با قبلی خیلی زیاد شد دراین مدت اتفاقات خوب وبدی افتاد که منتظر فرصتی بودم تا همه انها را البته بیشتر خوشی هایش را بنویسم .امروز تولد یک سالگی داداشی است وگفتم هرطور شده باید به وبلاگت بیایم وهم خاطره ان وهم قبلی ها رابنویسم.

اول از همه از نوروز بگویم که علیرغم تلاشی که برای ثبت نام عتبات انجام دادیم وقبل ان پاسپورت گرفتیم وبرنامه ریزی های دقیق انجام دادیم اما قسمتمان امسال به این زیارت نبود راستش من خیلی تلاش کردم تا در دو هفته اول فروردین ثبت نام کنم اما چون گروه ذخیره بودیم همه تاریخهای ان زمان سریع پر شد وانچه که برای ما ماند زمان مورد نظر مان نبود به خاطر مدرسه شما محدودیت داشتیم وگرنه که  بعد تعطیلات نوروزی هم مشکلی نبود. خلاصه که امسال کربلا قسمتمان نشد میدانی چون چند سال عید رفته بودیم برایمان عادت شده بود. عوضش سفری انجام دادیم که اولین بار بود این حالت پیش می امد .

وقتی مامان فاطی دید که وضعیت این گونه شد پیشنهاد داد با انها به مشهد برویم واز اوایل اسفند از طریق محل کار خاله یک سوییت در مشهد گرفته بودند وبه ما هم گفتند که با انها برویم راستش امیدی نداشتم که به مشهد برویم چون شلوغی ایام نوروز و... از رفتن پشیمانمان میکرد مخصوصا که احتمال کمی میدادم بابایی موافقت کند ولی از انجا که قسمتمان به این زیارت بود یک شب که در کمال ناامیدی پیشنهاد مامان فاطی را به او گفتم با استقبال زیادی روبه رو شدم وفردایش به مامان فاطی گفتم که برای ما هم بلیط قطار بگیرد وهم این که یک سوییت هم خاله برای ما رزرو کند .همه این اتفاقات شیرین بود ولی متاسفانه انچه که در لحظه اخر اخذ حالمان کرد بیماری بابا امیر بود که سبب شد انها نتوانند با ما بیایند اوضاع بدی بود وکلی به روحیه مامان فاطی وبابا امیر وخودمان ضربه زد .این که برای همه چیز اماده باشی ویک دفعه لحظه اخر همه چیز به  هم بخورد .بیماریش هم طوری بود که نمی توانست بیاید .خلاصه بلیط هواپیما که برایش گرفته بودند از بین رفت و....

ما باخاله بااختلاف دوروز حرکت کردیم وصبح روز 8 فروردین در مشهد بودیم که امسال هم مطابق معمول باباباحسین رفتیم .جایمان در مشهد خیلی خوب وتمیز وبزرگ بود وتو هم که دایما اتاق خاله بودی وبا دختر خاله ها بازی وشادی راه انداخته بودید.داداشی هم که بیشتر پیش خاله بود وبرایش از طریق رستوران خاله دایما غذا وپذیرایی اماده میشد ومن هم یک دل سیر استراحت کردم وبابابایی به خرید وزیارت میرفتیم اخه امسال وقتی دیدیم که عازم مشهد هستیم خرید عیدمان را گذاشتیم انجا انجام دهیم چون قیمتهایش خیلی از تهران مناسب تر است. وانصافا هم همه چیز را با قیمت وکیفیت مناسب خریدیم برای من خیلی دلچسب بود.

در مدتی که انجا بودیم هوا به جز یک روز که خیلی سرد شد بقیه اش بهاری وعالی بود .یک روز هم به شهربازی نزدیک حرم رفتیم با زینب ونرگس .ان روزهم واقعا به یاد ماندنی بود.نمیدانم چند ساعت طولانی چه قدرزود گذشت وچه قدر تند تند شارژکارت بازی مان تمام میشد وهی مجبور بودیم پول دهیم وشارژش کنیم ولی خوب به خوشی وخاطره اش می ارزید.

خلاصه همه چیز خوب وعالی بود ولی نیامدن مامان فاطی وبابا امیر که خودشان زمینه سفر مارا فراهم کردند قسمت تلخش بود .امیدوارم روزی قسمت شود وبا هم برویم.

از خاطره تولد داداشی هم بگویم که دیروز خاله ونرگس وزینب اینجا امدند ودر جشن تولد ش شرکت داشتند البته یک دفعه ای این گونه شد ان هم به نوبه خودش خوب بود .داداشی هم از خوشحالی کردن وتزیینات خوشش میاید دایما دست میزد وما راهم به دست زدن تشویق میکرد.شیرین کاری هایش که دیگر گفتن ندارد نمیدانیم که شیرین است یا شور چون دو طعم را دارد گاهی نمک وگاهی شیرین.مامان فاطی هم که زینب ونرگس را اورد بین راه حالش بد شد ونیامد وبابا امیر هم که فعلا جایی نمیرود.خلاصه یک تولد زنانه باهم گرفتیم وتو هم به جای داداشی شمعش را فوت کردی.

در این بین شاید خاطرات ریز دیگری هم بود ولی سعی کردم اصلی ها را بنویسم.این روزها کارم خیلی زیاد است مخصوصا که داداشی نوپا شده ودایما باید مراقبش باشی واقعا با دست تنها بودن کمر شکن است .ولی خوب این زمانهای شیرین وپر کار هم به زودی میگذرند.وچه خوب که به سلامتی وخوشی بگذرد .

دایما در اشپزخانه میچرخد وسراغ ماشین لباسشویی میرود نمیدانم چه چیز ان برایش جذاب است میترسم یک روزی داخل ان برود .انقدر که قابلمه ووسایل خانه برایش جالب است اسباب بازی هایش نیست .سرگرمی جدیدش باز کردن در کشوهاست که خودش یاد گرفته انجام دهد مانند تو من هم ان زمان همه را چسب زده بودم .وقتی داداشی را میبینم گویی تو دوباره کوچک شدی وبایستی باز هم بزرگت کنم انگاری گاهی زمان به عقب برمی گردد وتو دوباره در گذشته زندگی میکنی برای من که اینگونه است.

پسندها (3)

نظرات (4)

mahtab
1 اردیبهشت 94 8:49
سلام مدتی بود ازتون بیخبر بودم تا اینکه در پرسش و پاسخ جوابم رودادین و دوباره پیداتون کردم نمی دونستم جمعتون چهار نفره شده مبارکه البته با تاخیر بیش از یک سال ان شاالله همیشه خوب و خوش و تندرست باشین
ماناز
پاسخ
سلام دوست عزیزم بله از وقتی چهارنفره شدیم مانند قبل خیلی نمیتوانم زود به زود بیایم در هر صورت ممنونم که به یادم بودید واین که تبریک گفتید همیشه سلامت باشید.
ĸoѕαr
2 اردیبهشت 94 21:51
___♥♥♥ __♥♥_♥♥ _♥♥___♥♥ _♥♥___♥♥_________♥♥♥♥ _♥♥___♥♥_______♥♥___♥♥♥♥ _♥♥__♥♥_______♥___♥♥___♥♥ __♥♥__♥______♥__♥♥__♥♥♥__♥♥ ___♥♥__♥____♥__♥♥_____♥♥__♥ ____♥♥_♥♥__♥♥_♥♥________♥♥ ____♥♥___♥♥__♥♥ ___♥___________♥ __♥_____________♥ _♥_____♥___♥____♥ _♥___///___@__\\__♥ _♥___\\\______///__♥ ___♥______W____♥ _____♥♥_____♥♥ _______♥♥♥♥♥ سلام وب شماعالیه من وقتی عکس کودک شمارو میبینم فکر میکنم اجی وبرادر خودمه راستی به وب منم بیایید واگه موافق بودیید تبادل لینک هم بکنیم مرسی
ماناز
پاسخ
سلام گلم بی نهایت از لطفتان ممنونم به روی چشم در اولین فرصت می ایم .
مدرسه ی مامان ها
15 اردیبهشت 94 10:58
سلام مامان عزیز حالتون خوبه؟ زیارتتون قبول با خوندن این پستتون و دیدن سن پسر گلتون یاد چند پست از مدرسه افتادم که لینکشون رو براتون میذارم و امیدوارم براتون مفید باشه: ایمن سازی محیط خانه برای کودکان کنجکاو: http://mamanschool.niniweblog.com/post1023.php کابینت کودک من: http://mamanschool.niniweblog.com/post1323.php کودک و اسباب بازی؛ یک تا دو سالگی: http://mamanschool.niniweblog.com/post672.php برای کودکان زیر دو سال چه بازی هایی مناسب است؟ http://mamanschool.niniweblog.com/post755.php چند بازی ساده در خانه: http://mamanschool.niniweblog.com/post1349.php 10 بازی برای ایجاد خلاقیت در کودکان یک تا دو ساله: http://mamanschool.niniweblog.com/post903.php راستی یک مطلب هم اخیرا در مدرسه گذاشتیم که هنوز نظراتش رو تایید نکردیم خوشحال میشیم نظر شما رو هم درباره ی اون بدونیم: ارتباط حجاب و رابطه ی جنسی و خانواده: http://mamanschool.niniweblog.com/post1434.php موفق باشید
ماناز
پاسخ
سلام دوست عزیز بی نهایت از راهنمایی ومطالب مفیدتان ممنونم سعی می کنم از همه این مطالب استفاده کنم من از خوانندگان وبلاگ کاربردی تان هستم.باز هم تشکر فراوان
مامان نيوشا
16 اردیبهشت 94 13:54
سلام عزيزم مطلب گذاشتم نظر يادت نره
ماناز
پاسخ
با سلام به روی چشم در خدمتم.