فلاش بک (2)
ادامه پست قبلی: پس از اینکه به وجودم پا گذاشتی خیلی احساس سبکی می کردم ان سال تازه اثاث کشی کرده بودیم .چون هنوز بعضی جاهای خانه اماده نبود یک دوماهی بود که نتوانسته بودیم اسبابها را جا دهیم .نه کمدداشتیم ونه اشپزخانه اماده بود همین طور که انها روی زمین بودند کم کم اماده سازی می کردیم ان سال مامان فاطی هم به کمکمان امده بود چون بابایی که روزها سرکاربود وشبها ساعت محدودی کمک می کرد .وقتی فهمیدم بادارم دیگه کارزیادی نمی توانستم بکنم.کارها به کندی پیش میرفت اما وقتی به وجودت فکر می کردم ارامش می یافتم. حدودا نوروز ٨٥ بود که امادگی نسبی پیدا کردیم ان سال عید خوبی بود چون اولین سال بود که در خانه خودمان بودیم ویک مزه دیگری داشت وتو هم که...
نویسنده :
ماناز
9:18