فاطمه محیا فاطمه محیا ، تا این لحظه: 17 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره
داداشیداداشی، تا این لحظه: 10 سال و 15 روز سن داره

قدر تو را می دانم متولد قدر

در جشنواره بازی چه گذشت؟

1391/8/10 20:02
نویسنده : ماناز
480 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم:

امروز مدرسه تان با حضور مامانهای پیش دبستانی و اول جشنواره بازی برگزار کرده بود .قبل از برگزاری به مامانها دستورات لازم و اهداف جلسه گفته شد. این که ما هم باید مثل شما ها کوچک شویم و وارد دنیای زیبای کودکی شویم. هر گروه شامل دو تا مامان با دخترشان بود.من وتو هم با حنانه هم گروه بودیم.محل ان در نمازخانه بود. وارد که شدیم روی هر میزی یک بازی مخصوص بود که از این قرارند:

اولین ان نخ کردن سوزن با اندازه های مختلف بود وتو توانستی در زمان کوتاهی این کار را انجام دهی.حتی دو تا نخ را از یک سوزن رد کردی .امتیازها با دادن دکمه های رنگی بود هر چه در زمان کمتری انجام میشد دکمه بیشتری می گرفتیم.

بعد به سراغ بازی زبان وبعد عربی رفتیم.

 یک بازی جالب قرار دادن یک چوب داخل بطری اب بود که با چهار بند که به کمرمان بسته بودیم باید چوب را داخل بطری قرار می دادیم. در هر دوبار رکورد خوبی زدیم.وتوانستیم دکمه زیادی جمع کنیم.

بازی دیگر تعادل بود که باید با ریختن ماسه داخل چهار سطل یک تعادل در وسط ایجاد می کردیم که موفق شدیم

 بازی دیگر گریم بود که ما باید صورتتان را نقاشی می کردیم من که اولین بارم بود چنین کاری می کردم اما خوب شد.

بازی بعدی حافظه بود که با نگاه کردن به اشکال و به خاطر سپردن انها باید میگفتی زیر لیوان چه شکلی قرار دارد.

بازی بعدی فوتبال بود که باگروه مقابل باید با فوت کردن توپ را وارد دروازه می کردیم البته موفق نشدیم اما تا نزدیکی های دروازه رفتیم.

بازی بعدی انداختن توپ از یک فاصله مشخص دا خل سوراخهایی به اندازه های مختلف بود.تو بیشتر داخل ان سوراخ بزرگتر می انداختی توانستیم امتیاز خوبی کسب کنیم

بازی بعدی چیدن پازل از روی الگوی کتاب بود که همه را سریع انجام دادی

بازی بعدی رد کردن دو تا توپ از داخل مسیرهای پر پیچ وخم با حرکت دادن صفحه بود

بازی رد شدن از موانع با چشمان بسته که رکورد متوسط زدیم/

مسابقه طناب کشی هم خیلی مورد علاقه ات بود وتا اعلام کردند ،برای انجام زود اماده شدی هر چند شکست خوردیم اما خاطره انگیز بود

در نهایت توانستیم ٦٠ دکمه جمع کنیم .

در پایان برنامه شما و کلاس اولی ها سرودی را که به مناسبت عید غدیر از مدتها پیش اماده کرده بودید را خواندید . من که خیلی لذت بردم چون محکم و با انرژی وبا امادگی کامل اجرا شد.افرین به همه شما گلهای خوب .حضرت علی نگه دارتان.

خلاصه دخترم امروز به من ومیدانم به همه مامانهای دیگر هم خوش گذشت چون وارد دنیایی شدیم که کمتر فرصت سفر به ان را داریم. البته منظور از تمام اینها صرفا بازی نبود.هدفمندانه بودوبرای رفع کاستی ها در اینده برنامه ریزی شده بود.که بعدها بهتر متوجه اهداف ان میشوی.تازه یک اتفاق دیگر هم افتاد وان موقع خوردن کیک دندان پایینی ات هم افتاد .ودوباره شدی دختر بی دندان مامان.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان نازی
12 آبان 91 11:26
باز تابید از افقْ روزِ درخشانِ غدیر

شد فضا سرشار عطرِ گل ز بستان غدیر



موج زد دریای رحمت در بیابان غدیر

چشمه ‏های نور جاری شد ز دامان غدیر



انشاءالله در زیر سایه امیرالمومنین علیه السلام زندگی تان به رنگ وبوی غدیر باشد .
زيبا
12 آبان 91 16:57
نام علي : عدالت — راه علي : سعادت — عشق علي : شهادت — ذکر علي : عبادت — عيد علي : مبارک




درپناه حضرت علی علیه السلام باشید.عید برشماهم مبارک باشد.
من و همسرم
14 آبان 91 22:03
ممنون از نظر و راهنماییتون
مامان آرینا موفرفری
14 آبان 91 22:10
عزیزم خصوصی داری
مامان آرینا موفرفری
15 آبان 91 10:55
سلام ماناز جون مرسی بابت راهنمائی خیلی استفاده کردم .از اینکه دوست خوبی مثله شما دارم به خودم می بالم.


دوست خوبم من هم سلام خیلی خوشحالم که توانستم برای دوستم کمک کوچکی کرده باشم باز هم امری بود در خدمتم