روزانه های داداشی
دخترکم:
برای نوشتن خاطرات هم دنبال زمان مناسبم وهم حال وهوای درست وحسابی .این روزها با داداشی لحظات شیرینی والبته پر کاری (بیشتر برای من) طی می کنیم .دیگر تورا شناخته ووقتی از مدرسه می ایی چه قدر در روروئکش برایت بالا وپایین می پرد هر چند خیلی تحویلش نمی گیری .ولی وقتی سرحال باشی چه قدر سر به سرش می گذاری یا در اتاقت را به رویش میبندی واو پشت در منتظر است تا اجازه ورود صادر شود اخر انقدر در اتاقت اسباب بازی چیده ای وفضای شادی ایجاد کرده ای که دلش را برده ای .همه اینها را به حساب حس مالکیتت می گذارم که از قضا با این زمانها مصادف شده .من هم سعی می کنم خیلی دخالتی نکنم تا خودتان با هم کنار بیایید مگر موارد خیلی ضروری .
به موهای پشت سر داداشی "مخمل"می گویی چون مانند مخمل نرم ومثل ابریشم لطیف است .اصطلاح خاص خودت "بشوریم وبسابیم "هم داری که بیچاره داداشی از دستت راحت نیست هر وقت وقت کنی گویی اورا به حمام برده ای موهای پشت سرش را به هم میریزی وبه خیال خودت داری انها را میشویی وان عبارت را می گویی .واو هم سرش را کاملا پایین می اورد تاراحتتر موهایش را به هم بریزی .کلا داداشی در مقابل کارهایت خیلی تسلیم است .اینده را نمی دانم...
می دانم گاهی توجه من به داداشی سبب ایجاد نوعی رقابت در تو میشود وفکر می کنی که من بین شما فرقی قایل هستم اما هر بار که برایت توضیح دهم فکر می کنم توانسته ام قانعت کنم.بالاخره این مسایل طبیعی است حداقل برای تو که هفت سال یکه تاز میدان بودی وحرف حرف خودت بود.باز هم خوب است خدا را شکر که هنوز به حسادت ازار دهنده تبدیل نشده است .هر چند گاهی فکر می کنم در خودت فرو میروی اما خوشبختانه زود فراموش می کنی.
بچه گی تو با داداشی تا الان خیلی متفاوت بوده است .تو روحیه دیگری داشتی .می شود گفت کاملا برعکس او بودی هم از نظر غذا خوردن وهم برخورد با دیگران و.... که بیشتر ان را به خاطر تفاوت جنسیتتان می دانم .تا بعدش چه شود.داداشی الان دوتا دندان پایینی اش نیش زده وخیلی با مزه شده .به نظر من بچه ها با این دو دندان خیلی با نمک میشوند .تا حدودی خودش می نشیند که توهم گاهی موقع نشستن هوایش را داری وعاشق این کار هستی که اجازه دهم بغلش کنی هنوز باید منتظر بمانی .