فاطمه محیا فاطمه محیا ، تا این لحظه: 17 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره
داداشیداداشی، تا این لحظه: 10 سال و 13 روز سن داره

قدر تو را می دانم متولد قدر

برای بعدهایت که بخوانی(3)

1392/8/21 7:53
نویسنده : ماناز
601 بازدید
اشتراک گذاری

خانم  طلای مامان :

روز قبل مامان رفت تا نوبت دوم سونوگرافی وازمایش غربالگری را انجام دهد .به علت الودگی هوا واعلام تعطیلی به مدرسه نرفتی ولی چون من از تعطیلی با خبر نشدم برای همین صبحش شما را به مدرسه فرستادم وقتی رفتی من هم تازه ان موقع با خبر شدم که مدارس تعطیل است برای همین به نگهبان زنگ زدم تا شما را که منتظر سرویس بودی به خانه بفرستد واین باعث شد که وقتی امدی کمی هم اعتراض کنی که چرا من را فرستادی؟ امروز هم که تعطیلی وبا اخر هفته یک هفته ای میشود که به مدرسه نمی روی .بالاخره موضوع حل وفصل شد وگلم توجیه شد.

داشتم می گفتم که طبق قرار قبلی مامان فاطی باید پیش شما می امد تا تنها نباشی ومن به دکتر بروم.ولی چون در اداره اش حاجی خوران داشتند تا ظهر نمی توانست خودش را برساند برای همین خاله چند ساعت اول را امد تا مامان فاطی برسد ولی خوب طوری شد که تا خاله امد کمی بعدهم مامان فاطی رسید البته من فبلش گفته بودم که کمی دیرتر می روم ومزاحم خاله نشویم اما چون انجا شلوغ میشود مامان فاطی گفت که خاله بیاید بهتر است.

به هر صورت شرایطی خود به خود پیش امد که همگی ظهر را پیش هم بودیم وبا هم ناهار خوردیم چیزی که فکرش را هم نمی کردم واین باعث  شد که به ما بیشترخوش بگذرد ومن با روحیه بهتری بروم.موقع خداحافظی خیلی به من چسبیده بودی انگار می خواستم مسافرت بروم حتی پیشنهاد خاله را هم قبول نکردی که با او پیش نرگس بروی تا شب .گفتی من بدون مامانم نمی ایم ولی قبلا راحتتر می پذیرفتی نمی دانم دیروز چرا این قدر دلتنگی می کردی ؟برای انها وخودم هم عجیب بود.خیلی به سختی از هم جدا شدیم .

وقتی انجا رسیدم اول به ازمایشگاه رفتم تا جواب غربالگری قبلی به انضمام ازمایش جدید را انجام دهم وبعد به طبقه بالا رفتم تا سونو را انجام دهم.از دفعه قبل شلوغتر بود قبل من خیلی ها در نوبت بودند.چیزی که ازارم می داد چشمان گریان خانمی نسبتا کم سن بود که به علت نشنیدن صدای قلب جنین اش خانم دکتر اورا برای اطمینان از زنده بودن جنین اش به سونو فرستاده بود .در تمام 3 ساعتی که انجا منتظر بودم نگاهش ورفت وامدهای زیاد ونگرانی اش که البته بیشتر نا امیدی در ان موج می زد تا حالت انتظار برای جواب،لحظه ای از من دور نمیشد.برایش دعا کردم تا اگر مشکلی هست دفعه بعد خداوند برایش جبران کند.البته کم سن بود وهنوز فرصت زیادی داشت تا دوباره حامله شود.البته از نظر پزشکی تا جنین مشکلی نداشته باشد دچار مرگ نمی شود واین یعنی این که در این مواقع خیلی هم نباید ناراحت بود ولی خوب فهماندن این قضیه به چنین فردی در این زمان کار سختی است .ادم باید خودش را لحظه ای جای انها تصور کند.

بعد 3 ساعت بالاخره نوبتم شد .خوشبختانه نتیجه خوب بود یک حاملگی 16 هفته و...

برای بردن جواب پیش خانم دکتر باز هم در نوبت نشستم ویک ساعتی هم اینجا معطل شدم .در انجا باز هم همان خانم را دیدم گویی نتیجه با کمال تاسف همان بود ویک حاملگی با جنین مرده.خدایا چه چیزی می توان گفت؟بعضی موارد واقعا از دست بشر جداست وفقط باید تسلیم امر تو بود.

دیگر نمی دانم که خانم دکتر به او چه گفت ؟گویا وقت عمل برای خارج کردن جنین را برایش گذاشت.

پس از معاینه شکمی  من وگوش کردن صدای قلب جنین،خانم دکتر اهن وکلسیم و....تجویز کرد وگفت وزنش بایستی بیشتر از این باشد.اخه می دانی من به علت ویار وبد حالی شدیدم در این مدت خیلی نتوانستم به تغذیه ام برسم.بیشتر اوقات گرسنگی کشیدم ونتیجه اش هم همین شد.انشاءالله بتوانم با تغذیه خوب جبران کنم.

با خستگی ساعت 9 شب به خانه رسیدم وقتی دررا باز کردم بغل مامان پریدی وتمام جریانات وخستگی ها از تنم بیرون رفت .مثل این که به مامان فاطی همه اش می گفتی چرا مامانم نمی اید ؟برای این که کمتر انتظار بکشی مجبور بود با خستگی اش ،همه بازیها را با شما انجام دهد تا کمتر انتظار بکشی .سفارش هم کرده بودی تا شام درست کند علیرغم این که از ظهر غذا مانده بود ولی نه برای خودت ،برای من ، بنده خدا مامان فاطی هم یک سوپ خوشمزه درست کرده بود تا وقتی امدم بخورم البته با سفارش وخرده فرمایش جناب عالی واین باعث شد که من بیشتر شرمنده شوم .

دیروز هم روزی بود برای خودش.تا ماه دیگر که دوباره همه اینها باید تکرار شود.خدایا کمکم کن. امشب هم شب تاسوعای حسینی است انشاءالله که بتوانیم دوتایی با هم قبل نماز مغرب وعشاءبه مسجد برویم تا مراسم هم انجا باشیم  بابایی هم چون سرکار است نمی تواند همراهیمان کند .خدایا توفیقش را از ما سلب نکن مهربانم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان نرگس
22 آبان 92 15:14
سلام در این شبهای عزیز التماس دعای عاجزانه دارم. خیلی التماس دعا منم باردارم شما ماه چندین؟ من بارداری دومم هست. اجازه هست لینکتون کنم؟
ماناز
پاسخ
سلام دوست خوبم ممنونم که تشربف اوردید من هم التماس دعای خیلی زیاد دارم هر چه باشد دعا در حق همدیگر بهتر مستجاب میشود.گلم من هم بارداری دومم است والان 16 هفته یعنی وارد ماه چهارم شده ام .خیلی مفتخر میشوم که درلیست دوستان شما جایی داشته باشم.
مامان فهیمه
7 آذر 92 14:06
سلام عزیزم خوب هستید,فاطمه محیا جون و نی نی خوبن انشالله هر جا هستید شاد و خرم باشید
ماناز
پاسخ
سلام دوست مهربانم ممنونم که به یاد ما هستید حالم من هم هرروز یک جوری است یک روز خوب یک روز بد برایم دعا کنید.دخترم هم خوب است.البته اگر مامانش حالش خوب باشه.