اخرین اردوی امسال مدرسه ات
گل مامان:
امروز یعنی ٨اردیبهشت ٩٢ از طرف مدرسه ات با بچه ها رفتید اردو به یک پارک در محله مان.از همان موقع که فرم رضایت نامه را دادند تا امضا کنیم ان را اوردی وبرایم هم یک خودکار تا به قول خودت از من امضایش را بگیری.ترسیدی یک وقت راضی نباشم برای رفتنت.اما غافل از این که من بیشتر از تو خوشحال بودم .شب قبل از ذوق ات تا دیر وقت خوابت نمیبرد.
برای تغذیه ات هم سفارش دادی سینه مرغ برایت سوخاری کنم با خیار سرکه ای وکاهو تا ساندویچ مورد علاقه ات را برایت اماده کنم .من هم روز قبلش سفارش شما را انجام دادم وامروز صبح دوتا ساندویچ را همراه کیک هایی که گفته بودی داخلش حتما کاکائویی باشد با خودت بردی.
همه برنامه ریزی را هم خودت ریختی وما هم اجرا می کردیم.بالاخره این ها از عوارض تک فرزندی است و خودت هم در این میانه خیلی خوب به ان واقفی واز فرصت استفاده ها می کنی .خدا تا اخرش به داد ما برسد.
برعکس تو که امروز خیلی سرحال وخوشحال بودی من حالم خوب نبود وهنوز هم کاملا خوب نشدم.اما وقتی به این فکر می کردم که به تو خوش می گذرد سرحال میشدم.برای ثبت نامت چند باری به مدرسه ات زنگ زدم تا بقیه هماهنگی ها صورت بگیرد اما گفتند که فردا خودشان تماس می گیرند.اخه با مسئول مربوطه نتوانستم صحبت کنم تا ببینم فردا چه میشود؟
وقتی از مدرسه امدی برایم ازکارهایی که کردی وبازی ها تعریف کردی وماهی گیری که کرده بودید.فکر می کنم روز خوبی را پشت سر گذاشته بودی اما من خیلی نه.