فاطمه محیا فاطمه محیا ، تا این لحظه: 17 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره
داداشیداداشی، تا این لحظه: 10 سال و 18 روز سن داره

قدر تو را می دانم متولد قدر

فردایی که هیچوقت نیامد

1391/12/1 22:49
نویسنده : ماناز
502 بازدید
اشتراک گذاری

برای این که بیشتر در جریان موضوع قرار بگیرید پست"تصمیم گیری سخت و..."را قبلش بخوانید.

رنگ زندگی مان دختر عزیزم:

اینها را در شرایطی می نویسم که می دانم الان کاملا قادر به درکش نیستی.می نویسم برای اینده ات.ان موقع که مسایل را فقط از زاویه دید بچه گانه وپاکت نمیبینی.ان موقع  که گاهی برای دیدن نیاز به تغییر این دید ها داری که نمی دانم نامش چیست؟

می دانی که موقعیت استخدامی برایم پیش امد که تقریبا از اردیبهشت سال قبل تا امروز با همه افت وخیزش درگیر ان هستم یعنی گذشتن از هفت خوان رستم .اززمانی که ابلاغم زده شد محل کارم در قسمتی از بیمارستان تعیین شد که ربطی به رشته ام نداشت با وجود صحبت با دانشگاه ورییس بیمارستان که مایل به همکاری بودند اما مترون بیمارستان شدیدا مخالفت می کرد حتی ریاست بیمارستان هم نتوانست کاری از پیش ببرد.دانشگاه هم که کاملا خودرا کنار کشید وگفت ما به این قسمتش کاری نداریم ما تنها نیرو می فرستیم وبقیه اش با انهاست. اخر تازه قرار شد من چند ماهی به عنوان اموزش کار کنم وبعدش که معلوم نبود کی خواهد بود مرا به بخشی که مربوط به رشته شغلی ام بود بفرستند.البته من هم به ناچار قبول کردم اما همین که فردایش می خواستم بروم شما همان شب قبلش بیمار شدی ومن نتوانستم بروم.هرروزی که گذشت گفتم از فردایش می روم همین طور روزها گذشت وان فردا هیچوقت نیامد .ار ابتدای بهمن امسال تا اخرش دایما دوره های بیماری وبهبود داشتی حتی خودم هم مریض شدم وگاهی احساس می کردم توان کار کردن ندارم.برای همین اتفاقات دیگر دور کاررا خط کشیدم وسعی می کردم به ان فکر نکنم همه امور را به خدا سپردم .گفتم خودت درست کردی وخودت هم تا اخرش برایم برو.ومن فقط نظاره گر بودم.

البته به سرپرستار بخش خبردادم واوضاع را گفتم اما او گفت که دفتر پرستاری باید تصمیم بگیرد ومن که می دانستم باز هم مخالفت خواهند کرد به انجا زنگ نزدم.تا این که امروز از دانشگاه خبر دادند که لغو قرارداد شدم وفردا نامه ام را می زنند .به بابایی زنگ زدم وگفتم چه کار کنم؟او هم گفت بگو چند ماه کارت را تعلیق کنند تا اماده کار شوی اما با انهم مخالفت کردند وحتی یک روز هم نپذیرفتند چه برسد به چند ماه.والبته ادامه داد این اتفاقات وجور نشدن برای کار کردن حامل پیامی هایی بود شاید علتش را از بین انها پیدا کنی.

خلاصه گذشت ومن ماندم و دوباره وضعیت قبلی وتنها کاری که  توانستم بکنم مرور مراحلی بود که از اردیبهشت پارسال شروع شد تا الان  .واین که چه قدر دنیا بی وفاست که تو اینقدر برایش وقت وعمرت را می گذاری اما دریغ از چند ماه همکاری.....

 

پسندها (1)

نظرات (12)

مامان آرینا مو فرفری
9 اسفند 91 14:00
---$$$$$$$$__$$__$$$$$$$$$
_$$$$$$$$$$$$__$$$$$$(¯`v´¯)$
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$(¯`(*)´¯)$
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$(_.^._)$$
$$$$$$$$$$$$$$$$$(¯`v´¯)$$$$$
_$$$$$$$$$$$$$$$(¯`(*)´¯)$$$
___$$$$$$$$$$$$$$(_.^._)$$
______$$$$$$(¯`v´¯)$$$$$
________$$$(¯`(*)´¯)$$
___________$(_.^._)$
____________$$$$$$
سلام دوست عزیزم برایت بهترین ها رو آرزو می کنم.


ممنون از حضورتان وارزوی قشنگتان گلم.
قالب و تقویم کودکانه
15 اسفند 91 11:09
طراحی تقویم اختصاصی با عکس کودک شما بدون استفاده از تقویم های اماده طرح هایی که جایی ندیدید طرح های دلخواه شما را نیز طراحی می کنیم http://baby-graphic.blogfa.com
الهام مامان آوینا
16 اسفند 91 1:24
عزیزم.. لینک شدید با افتخار.. میتونم بپرسم رشته تحصیلی تون چیه؟؟؟؟؟؟؟؟ واقعا استخدامی هفت خوان رستمه؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!! یه دغدغه بزرگ...


دوست خوبم از لطفتان ممنونم پاسخ را در وبتان دادم.
مامان تسنیم سادات
16 اسفند 91 14:07
انشاالله که خیر باشه ...



از حضور تان ممنونم من هم امیدوارم خیر برایم رقم بخورد.
مامان روانشناس
16 اسفند 91 16:13
مامان عزیزم خوشحال میشم نظر شخصی شما رو در مورد تفاوت مادر آگاه و مادر ناآگاه بدونم . ممنون
مامانی طهورا
18 اسفند 91 17:43
عزیزم درد و دلهاتو خوندم
شما بسپارش بخدا انشاله هر چی که صلاحتون باشه همونو جلو راهتون قرار میده


دوست خوبم ممنون که امدید بله من هم با شما هم عقیده هستم وهمه امور را به خدا واگذار کردم.


سپیده از وبلاگ "کودک من"
21 اسفند 91 23:36



از حضورپراحساستان ممنونم
مامان آرینا مو فرفری
22 اسفند 91 16:26
سلام ماناز جون خوبی عزیزم دختر گلت خوبه؟خیلی دلم برات تنگ شده وقت داشتی بیا پیشم.


به روی چشم گلم در اولین فرصت می ایم
الهام مامان آوینا
23 اسفند 91 11:51
خصوصی دارید عزیزم
الهام مامان آوینا
23 اسفند 91 11:52
پیشاپیش سال نو را بهتون تبریک میگم و براتون بهترینها را تو سال جدید ارزومندم...


دوست خوبم امیدوارم سال جدید سال براورده شدن خواستهای شما باشد البته اگر به صلاح باشد.
مامان آرینا مو فرفری
26 اسفند 91 2:31
______$$$$$$__$$$$$$$$__$$
____$$____$$$$__$$$$__$$$$
__$$______$$$$$$__$$$$$$$$
__$$____$$$$$$$$__$$$$$$
__$$$$$$$$$$$$$$__$$$$$$$$
$$__$$$$$$$$$$__$$__$$$$$$
$$$$__$$$$$$__$$__$$$$
__$$$$______$$$$$$$$$$
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$_$
_$$$$$$$$__$$$$$$$$$__$$$
__$$$$$$___$$$$$$$_ $$$$
___$$$$_____________`$$$
___________________ $$
__________________`$$`
________________$$`
_____$$$$$$$$$$
___$$$$$$$$$$
_$$$$____$$_$`
$$$$$__$$___$$___$$$$
$$$$$$$______`$$_$$$$$$
$$$$__________$$$_____$
$$___________` $$____$$
_____$$$_____$$`___$$$$
___$$$$$$___$$__$$$$$$
__$$$$$$$$_$$_$$___$$$
_$$$____$$$$_$$__$$$$
__$$_____$$_$$$$$$$
___$______`$$
___________$$
____________$$`
___________`$$
__________$$
_________$$

دنیا را برایتان شاد شاد و

شادی را برایتان دنیا دنیا آرزومندم.


دوست خوبم ممنون از حضورتان من هم برای خانواده شما همیشه لحظات شاد وبه یاد ماندنی ارزو می کنم.
مامان آنیل
15 مهر 93 22:14
سلام این اتفاقات برای هر مادری رخ میده برای من هم موردی پیش اومد که ارتقای شدید شغلی بود و کلی درگیری ذهنی برام داشت اما به خاطر دخترم رد کردم به همین دلیله که بهشت زیر پای مادران هستش موفق باشید سلام گلم ممنون که بنده راقابل دانستید صحبت شما خیلی برایم دلگرم کننده بود. شما هم همیشه موفق باشید.