پوشه یا موشه؟؟؟؟
دختر عزیزم:
این روزها تو وبیشتر از ان من در حال تجربه کردن روزهای خوبی هستیم .بله روز های مستقل شدنت ،روزهای بیش از پیش خانم شدنت،روزهای یاد گیری های مطالب وکارهای خوب و....که همه این ها برای مامان خیلی قشنگ است.برایت زندگی معنی دیگری گرفته از ان صبح زود که از خواب ناز بیدار میشوی تا اخر شب همه طبق یک نظم منطقی جلو می روند والان بهتر مفهوم نظم وداشتن برنامه در زندگی را می فهمی .
روز اول بعد از جشن شکوفه ها که به مدرسه رفتی ٤مهر ماه ٩١بود البته وقتی صبح به سرویس رساندمت در راه برگشت حال عجیبی داشتم .یک باره تنها شدم دیگر دختری که ٢٤ ساعت در کنارم بود مامان را تنها گذاشته بود.نمی دانم تو چه حسی داشتی اما روز اول سخت گذشت وهمه اش به بعد از ظهر فکر می کردم تا بیایی وبرایم از اتفاقات انجا تعریف کنی.البته من هم در ساعاتی که نیستی به کلاسهای مختلف می روم تا هم کمتر جای خالی ات را ببینم وهم چیزهایی را که دوست داشتم ودر طی این چند سال نشد یاد بگیرم را فرا بگیرم.الان بعد از چند روز به این وضعیت عادت کرده ام اخر انسان است و سازش پذیری اش با همه شرایط ،که اگر نبود زندگی غیر ممکن میشد.
شیرین ترین خاطره مربوط به روز دوم مدرسه ات بود . وقتی امدی خانه گفتی موشه را بده ببرم .من هر چه فکر کردم چیزی متوجه نشدم .می گفتی همان موشه که دادند را باید دوباره ببریم .من گفتم باید از مدرسه ات بپرسم جریان این موشه چیست؟در روز جلسه مادران از یکی از مامانها پرسیدم واو بعد از کلی خندیدن گفت:منظور دختر تان همین پوشه هایی است که داده اند و قرار شد ورقه داخل ان امضا شود و بدهیم تا به مدرسه ببرند. البته ورقه مربوط به همان جلسه بود تا مادران پس از اگاهی از زمان جلسه ،برگه را امضا شده ،تحویل بدهند. انجا بود که کلی خندیدم وجریان موشه را فهمیدم.خودت هم وقتی متوجه اشتباهت شدی اول تعجب کردی وبعد امدی بغل مامان وودوتایی با هم خندیدیم.