فاطمه محیا فاطمه محیا ، تا این لحظه: 17 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره
داداشیداداشی، تا این لحظه: 10 سال و 15 روز سن داره

قدر تو را می دانم متولد قدر

چیزی فراتر از یک جشن

1391/6/29 23:01
نویسنده : ماناز
397 بازدید
اشتراک گذاری

شکوفه خانه ما ،دخترعزیزم:

این مطالب را در حالی مینویسم که تو در خواب نازی هستی که به علت مشغله شما در این روز خاص بود وان هم از روزهای تکرار نشدنی زندگیت که فراتر از یک جشن است اما اسمش "جشن شکوفه ها"است که برای امادگی شما برای ورود به محیط مقدس دانش اموزی است البته در پایه پیش دبستانی .

امروز من هم با تو به دوران بچگی سفر کردم وچه خوش بود البته در زمان ما چیزی به این نام نبود اما هنوز هم ان را به خاطر دارم ودر ذهنم نوشته ام هر چند جزییاتش را نمی دانم اما یادم هست از همان اول عاشق مدرسه بودم وهیچوقت به علت دوری از خانه ومخصوصا مادرم ان زمان گریه نکردم بر خلاف برخی بچه ها .

امروز ساعت ٧ونیم صبح بیدارت کردم وتا اماده شدی حدود ٨ بود که روپوش وشلوار ومقنعه را خودت به تنهایی پوشیدی واز مامان هم کمک نگرفتی اخه از چند روز قبلش تمرین کرده بودی تا متکی به خودت باشی ومن هم از این لحظه با شکوه از شما عکس وفیلم گرفتم تقریبا ٨وربع بود که از زیر قران ردت کردم وباهم روانه مدرسه شدیم انجا که رسیدیم هنوز برنامه شروع نشده بود وتا یک ربع به ٩ در حیاط بودیم وبعد زنگ تان خورد اولش تعجب کردی که این صدای چیست .بعد از ان با خواندن قران ،برنامه هم شروع شد وانجا بود که به همه مادران گفتند که امروز هم شما باید به اندازه فرزندتان احساس کودکی کنید وبا انها همراه شوید ما هم همراه شما در صف ایستادیم پس از ان در حیاط میز هایی اماده کرده بودند وسر هر میزی ٤ دانش اموز به همراه مادران اماده درست کردن یک قاب عکس شدند که عکسهایشان هم قبلا بزرگ شده بود تا در ان بچسبانند تا از ان برای مشخص شدن کمد وسایلتان استفاده گردد. چون تمام لوازم التحریر را به مدرسه بردیم تا دیگر نیازی نباشد که انها را حمل کنی.برنامه بعدی اشنایی با کارهای خانه وکدبانو گری بود که با خاله گلبهار انجام دادید به این صورت که درطبقه همکف چها رسفره با محتویات مختلف انداخته بودند روی یکی خرما وگردو وکنجدوپودر نارگیل و کاغذ روغنی مخصوص چیدن شیرینی بود .روی دیگری سبزی خوردن پاک نکرده وروی بقیه هم مواد پخت غذا وسالاد بود من وتو سر سفره شیرینی بودیم تا با خرما یک شیرینی مقوی ومفید درست کنیم وقتی درست می کردی چه کیفی برایت داشت بقیه مادران هم خوراکی های خاص مربوط به سفره خود را اماده می کردند.وانصافا هم خیلی خوب شده بودند.

در بین برنامه ها  بچه ها با   ما دران در حیاط عمو زنجیر باف . دنبال بازی و... بازی می کردند البته با راهنمایی وهمراهی مربیان.وچه خوش گذشت نمی دانم اخرین باری که این بازی ها را انجام دادم کی بود اما خیلی چسبید.

برای پذیرایی از مادران وبچه ها روی میزهای حیاط دیسهای خیار وگوجه فرنگی و پنیر و سبزی ونان تست بود تا هر بچه ای هم برای خودش درست کند هم مادرش ،اما شما چون پنیر دوست نداری فقط گوجه خالی خوردی اما بقیه حسابی پذیرایی شدند .

برنامه بعدی قران بود که با مربی مخصوص  این کار یعنی خاله مریم  انجام شد همراه بازی به بچه ها سوره ناس را یاد دادند وخود ان هم خیلی جالب بود ودر اخر به مادران اجازه دادند تا از کلاس های پیش دبستانی بازدید کنند واز بچه های خود فیلم وعکس بگیرند.

دخترم امروز به هر دویمان خوش گذشت هم کاردستی های قشنگ با هم درست کردیم وهم با خوراکی های مفید اشنا شدی وهم کلی بازی کردیم وخندیدیم.

خیلی خوشحالم که از  اولین روز مدرسه خاطره خوبی برایت ماند چون اولین برخوردها خیلی مهم است .معتقدم اگر تمام طول سال خوشایندت باشد به جز روز اول ،همان یک روز برای یک عمرت بس است وخاطره تمام روزها را تحت الشعاع خودش قرار می دهد.

حدود ساعت ١ بعد از ظهر رسیدیم وپس از خوردن ناهار وخواب مختصر به کلاس قرانت رفتیم وچه سخت از خواب بیدار شدی چون خیلی خسته بودی البته بعد از کلاس هم کلی بازی کردی ووقتی سر شب شد گفتی می خواهم بخوابم جمله ای که خیلی کم از زبانت می شنوم ووقتی بیان کنی به عمق خستگی ات پی می برم والان که این ها را می نویسم هنوز خوابی وشاید در خوابت وقایع امروز را مرور می کنی . نمی دانم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله مریم(مامان حسام کوچولو)
9 مهر 91 2:10
حسام کوچولو اومده با عکسای شمالش لطفا بهش سر بزنید ممنون.
راستی نظر یادتون نره


به روی چشم حتما می ایم.
مامان فاطمه زهرا
17 تیر 92 2:40
ایشالله همه ماردانی که ارزو دارن بچشون حافظ قران بشن به ارزوشون برسن
الهی امین


ممنونم گلم به خاطر ارزوی قشنگتان
مامان فاطمه زهرا
17 تیر 92 2:41
کلاس قرانشو ادرسشو می گین ممنون


دوست عزیز در وبتان پاسخ داده ام