اولین جماعت معنوی
عزیز دل مامان :
امروز یعنی ١٥بهمن٩٠باهمکلاسی های قرانیت یک جشنی داشتی که با بقیه جشنها خیلی فرق داشت اگه گفتی چی بود؟
بله جشن نماز خواندن ان هم در مسجد با امام جماعت قراربود ساعت ١درشبستان مسجد جمع شوید من هم از چند روز قبل قضیه را بهت گفتم وهی روز شماری می کردی کی وقتش میرسه خیلی با نماز جماعت نا اشنا نبودی ولی من هم برایت بیشتر توضیح دادم خانم احمدی سفارش کرد که دختر ها با چادر ومقنعه وجانماز خوشگل وپسرها اگر عبا دارند با ان بیایند توهم که همه چیز را از قبل اماده داشتی ومن فقط داخل ساک برایت چیدم ان سجاده قرمزه هدیه کربلا و جامهری کادوی مامان فاطی وچادری هم که پارچه اش را مامان منیر بهت کادو داده بود البته مامان منیر چند سالی است که به رحمت خدارفته است خلاصه هرتکه اش ازجایی برایت رسیده است.
ساعت ١البته کمی بیشتر باصدای اقامه جماعت مراسم شروع شد خیلی احساس خوبی بود ومن دران لحظه حال عجیبی داشتم بچه ها همه به ترتیب پسرها جلو ودخترها عقب چند صف تشکیل دادند وهمگی دورکعت نماز به ایشان اقتدا کردید
بعدازنمازهرکلاسی جایزه های خودراازدست امام جماعت گرفتند وکیک وشیرینی را هم داخل کلاس خوردید.توهم خیلی خوشحال بودی وبعد به مامان گفتی خیلی خوش گذشت.
من هم خوشحال بودم که اولین نماز جماعتت با خاطره خوبی برایت رقم خوردواین را از الطاف خداوند مهربان می دانم.