جشن شکوه بندگی
گل دونه مامان:
چندروز پیش یعنی 24 مرداد 94 یکی از بهترین روزهایی که منتظرش بودم ،امد.ان روز ،روز برگزاری جشن عبادت شما بود .جشن چشیدن طعم بندگی واحساس لذت عبادت ونجوا با خداوند مهربان .
البته شما در اواخر ماه رمضان یعنی در شب بیست وسوم ان به سن تکلیف رسیدی .یادم هست که چه قدر با علاقه سحرها بیدار میشدی وهمراه ما جهت روزه گرفتن سحری میخوردی وبعد هم جانمازت را کنار جانماز مامان میانداختی وبا هم نماز صبح می خواندیم.به همراه مامان مراسم احیای شبهای قدر را برگزار میکردی وباهم دعای جوشن کبیر را به وسیله قلم هوشمند قرانی که مامان فاطی ان را به شما هدیه داده بود می خواندیم .وقتی افطار میشد واذان مغرب را می گفتند تا نماز اول وقتت را نمی خواندی افطار نمی کردی .میدانی همه اینها را که میدیدم از تمام وجودم به تو افتخار میکردم وهمه خستگی ام در میرفت .راستش قبل ماه رمضان خیلی به این فکر بودم که ایا از پس گرفتن روزه ،ان هم در این روزهای طولانی وگرم بر می ایی یا نه؟ باورم نمیشد که اینقدر به راحتی روزه بگیری .بعضی مامانها در این مواقع مانع روزه گرفتن بچه ها یشان میشوند وبه نظرشان این روزه به رشد دختری به این سن ضرر میزند اما من به هیچکدام از این حرفها اعتقادی نداشتم .مگر میشود روی حرف خدا حرف زد یعنی ما بهتر از خداوند به فکر سلامتی بنده هستیم ؟نعوذ بالله
در هر صورت همه اینها انگیزه ام را برای گرفتن جشن عبادتت بیشتر میکرد مخصوصا که یک قولکی هم به شما برای ان داده بودم تا با حضور دوستانت واقوام درجه اول در منزل مان این کار انجام شود.
بعد ماه رمضان به فکر برنامه ریزی وتدارک ان افتادم وطبق معمول قلم وکاغذی اوردم وریز کارها وملزومات لازم را در ان نوشتم .همه چیز طبق برنامه پیش رفت .یک روز هم با بابایی به بازار رفتیم وانواع هدایا جهت یادگاری به دوستان وجایزه مسابقه وتزئینات را خریدیم .
به کمک خانواده ام همه چیز اماده شد چون دست تنها واقعا کاری نمیتوانستم بکنم.خدا به همه شان اجر دوچندان عنایت کند.شب قبل امدن میهمانان خاله ومامان فاطی وزینب ونرگس پیش ما ماندند تا از فردایش کارها شروع شود .تقریبا تا امدن میهمانان همه چیز مهیا شد.روز جشن ات مصادف با شب تولد حضرت معصومه علیها سلام وروز دختر بود.به سفارش من وبرای پربارتر تر شدن مراسم یک خانمی را هم خاله دعوت کرده بود تا بیشتر به همین مناسبت برای بچه ها مولودی بخواند ومجلس را شاد کند.خاله هم در برگزاری مسابقه برای بچه ها ومادران نقش به سزایی داشت .دخترخاله ها هم در واحد سمعی بصری وگرفتن فیلم وعکس کمک می کردند.
به مناسبت روز دختر به همکلاسی هایت ودوستانت یک سری انگشترهای چراغ دار هدیه دادیم که چه قدر سبب خوشحالی انها وشادی مجلس شد.ساعت رومیزی هم به همه یادگاری دادیم.یادم هست چه قدر با بابایی در بازار به دنبال یک هدیه ماندگار بودیم وان روز را چه قدر گشتیم تا این ساعتهای شاد وقشنگ را انتخاب کردیم.
در طول مراسم شما یک شعر مربوط به عید غدیر برای همه خواندی .من خودم این موضوع را انتخاب کردم چون به نظر من اصلی ترین اعتقاد شیعه همین عید غدیر است ودر پایان هم سوگندنامه ای را که متنش را خودم برایت نوشته بودم به عنوان حسن ختام برنامه قرائت نمودی ودر پایان ان هم از حضور همه تشکر نمودی که در این شادی همراهی ات کردند.
همان شب وبعد رفتن میهمانان عصر، باباحسین وعموها هم جهت شرکت در این مراسم امدند وتا اخر شب هم یک جشن واجتماع خانوادگی داشتیم.
دختر عزیزم این ها همه یک بهانه است برای این که بدانی که به چه مرحله مهمی گام نهادی .این جشن مانند جشن تولد نیست .بلکه یک جشن معنوی است وفقط یکبار هم برگزار میگردد از خداوند خیلی خواستم که طعم واقعی عبادت را درک کنی وبنده حقیقی باشی نه فقط اسم ان را یدک بکشی.از مولایم حضرت مهدی علیه السلام هم می خواهم که در پیمودن این راه به طرز درست همواره همراهت باشد وتنهایت نگذارد تا از بین هزاران بیراهه ،راه درست وخداپسند را بیابی .امین یا رب العالمین
این تاریخها را به خاطر بسپار:
1 -پنجشنبه 11تیر94 مصادف با 15 رمضان 1436قمری اولین روزه مستحبی مصادف با تولد امام حسن علیه السلام
2-پجشنبه 18تیر94مصادف با شب بیست وسوم ماه رمضان اولین نمازواجب ظهر وعصر
3-جمعه 19 تیر 94 اولین روزه واجب
4-شنبه 24مرداد 94 مصادف با شب تولد حضرت معصومه علیها السلام برگزاری جشن عبادت وبندگی ات
یا حضرت معصومه میدانی که در این جشن معنوی چه قدر از شما وکرامات شما صحبت شد وهمه به برکت تولد شما در ان شادی کردند از خودت می خواهم که دخترم را در این مسیری که تازه پیموده همواره پشتیبانی کنی تا راه شما را درپیش گیرد .این جشن با تولد شما گره خورد پس کمک بیشتری از شما می خواهیم .