فاطمه محیا فاطمه محیا ، تا این لحظه: 17 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره
داداشیداداشی، تا این لحظه: 10 سال و 13 روز سن داره

قدر تو را می دانم متولد قدر

برای بعدهایت که بخوانی(6)

1392/11/23 9:41
نویسنده : ماناز
863 بازدید
اشتراک گذاری

ناز گل باغ زندگیمون :

از وقتی موضوع را فهمیدی برخلاف انتظارم خیلی با نی نی جدید ارتباط خوبی برقرار کرده ای من هم سعی می کنم تا با بیان مسایل عاطفی واحساسی وحتی پزشکی ،درباره این موضوع ،این حس را در درون ات تقویت کنم. شما هم که این مدت کلی سوالات پزشکی درباره جنین از من می کنی ومن هم تا حدی که قادر به درکش باشی پاسخ دختر کنجکاوم را می دهم .از مدرسه که می ایی دست روی شکم مامان می گذاری وکمی ان را ماساژ می دهی تا  به قول خودت خستگی نی نی از بین برود بعد منتظر عکس العملش میشوی وبا دست دیگرت حرکاتش را حس می کنی.نی نی هم برایت کم نمی گذارد وتا می تواند دلبری می کند تا دل کوچک وپاک خواهرش را ببرد وازالان توانسته خودش را در دلت جا کند.چه قدر تجربه این لحظات برای هر دویمان قشنگ است .می دانی قبل از این که موضوع را بدانی چه قدر نگران عکس العملت بودم اما الان خیالم تقریبا راحت شده که او را به راحتی پذیرفته ای.

روز 21 ام بهمن نوبت سونوگرافی ودکتر داشتم هم برای این وهم برای خرید وسایل نی نی ولباسهای عید شما ،تصمیم گرفتیم تا به خانه مامان فاطی برویم وتعطیلی را انجا باشیم .من ظهر روز 21 ام به مطب رفتم وخاله هم امد دنبال شما تا از مدرسه که امدی تورا به خانه خودشان ببرد .چه قدر هم صبح وشب قبلش خوشحال بودی که قرار بودبعد مدتها انجا بروی. من هم خیالم راحت بود که در چند ساعت نبودن طولانی ام انجا به شما خوش می گذرد.

چون نوبت سونوگرافی داشتم (که برای تعیین رشد جنین بود)می دانستم که تا شب کارم طول میکشد .وقتی رسیدم خیلی قبل من در نوبت بودند ان روز هم خانم دکتر دیر امده بود وازدحام خیلی بیش از دفعات قبل بود وبرای همین وقتی وارد شدم جای نشستن نبود.تصور کن با ان شرایط سرپا هم بایستی .من هم که احساس سنگینی بارداری ام کاملا احساس میشود. تحمل ان شرایط برایم سخت بود .انجا همه مثل من ویا بدتر از شرایط من بودند برای همین هم به نوبت روی صندلی ها مینشستند تا به هم کمک کنند تا دیگران سرپا زیاد نباشند.من هم به شوخی به خانم منشی گفتم که بار بعد صندلی ام را می اورم تا مجبور نباشم سرپا بایستم.خلاصه بعد 2 ساعت از این صندلی به ان صتدلی وسرپا بودن ،یک جای خالی نصیبم شد .کمی هم از فشار جمعیت کم گردید ولی همه خسته بودند .همراهان که روی زمین نشسته بودند وبعضی مشغول بافتنی بافتن وصحبت کردن با هم .من هم نا خواسته حرفهایشان را میشنیدم.هر کسی از نحوه باردار شدن خود یا دخترش ومشکلات وهزینه های ان صحبت می کرد .بالاخره این چند ساعت باید جوری سپری شود.

ان روز چند مورد امنیوسنتز بود هیچوقت صدای فریاد ان خانم را یادم نمی رود که چگونه از اتاق سونو به گوش رسید وباعث ترس بقیه مخصوصا انها که قرار بود ،بشوند شد.بنده خدا موقع وارد شدن سوزن به کیسه اب خیلی درد کشیده بود ووقتی بیرون امد چهره رنگ پریده وگریانش سبب ناراحتی همه شد.مدتها روی صندلی بود تا حالش جا امد وبرای دادن نمونه با شوهرش وخواهرش به ازمایشگاه رفتند.یک مورد جالب هم مربوط به خانمی بود که دفعه قبل گفته بودند دوقلو بودند باردار است اما این بار مشخص شد که سه قلو هستند.خودش خیلی خوشحال بود اما مادرش با شنیدن این خبر وار رفت وروی زمین نشست حتما به فکر مشکلات وزحمتهایی بود که بایستی متقبل میشد.

من هم وقتی نوبتم شد اذان مغرب می گفتند ساعت 6 بود که صدایم کردند خوشبختانه قبل استراحت ونماز وافطار کردن خانم دکتر سونویم انجام شد .چون بعدی های من بعد از من یک 20 دقیقه ای معطل شدند اما من فقط منتظر گرفتن گزارش بودم وخیالم راحت بود.نتیجه سونو بالاخره قطعا نشان داد که شما صاحب برادر شده ای وخانم دکتر از وضعیت رشد جسمی او راضی بود  .نتیجه بارداری با سن 29 الی 30 هفته ووزن 1.800گرم بود.وبعد به شوخی به من گفت چه قدر وول می خورد ونمی گذارد اندازه هایش را بزنم.در صورتی که بعضی برعکس من بودند وجنین شان خیلی حرکت نداشت ویا خواب بود وبرای همین مجبور بودند چند بار بروند بیرون وابمیوه بخورند وبعد بیایند .اما من چون این شرایط را می دانستم که می تواند از خستگی جنین باشد ،برای همین روز سونو هم ناهار مقوی می خورم وهم قبل نوبتم مرتبا عرق بیدمشک شیرین می خورم تا هم ارامش پیدا کنم وهم جنین انرژی کافی داشته باشد.

بعد انجام ان مرحله بعدی رفتن پیش خانم دکتر برای نشان دادن جواب ازمایش ونتیجه سونو بود او هم موردی نگفت وبرای دوهفته دیگر برایم وقت تعیین کرد .دیگر از این به بعد فواصل ویزیتها کمتر میشود.

شب که کارم تمام شد ساعت 9 بود که زمان الله اکبر گفتن شب 22 بهمن بود .که از رادیوی ماشین پخش میشد .به خانه مامان فاطی امدم .اما چه قدر خسته وگرسنه.مامان فاطی هم برایم یک شام حسابی پخته بود تا کمبودم جبران شود .شما را هم به بابایی گفتم تا از سرکار که امد از خانه خاله بیاورد انجا. وقتی امدی توهم خیلی خسته بودی.وبرای همین وقتی رفتی بخوابی تا سرت را روی بالش گذاشتی سریع به خواب رفتی .مثل این که خیلی با زینب ونرگس بازی کرده بودی وخسته بودی .

من هم دست کمی از تو نداشتم .فردای ان روز قرار بود که برای خرید وسایل نی نی با بابایی برویم اما به علت تعطیلی مغازه ها در صبح  چون باید بعد از ظهر میرفتیم دیگر شرایط مناسب خرید پیش نیامد وفعلا که مانده است تا بعد فرصت دیگری برویم انشاءااله .

دیشب هم به خانه امدیم تا شما برای رفتن به مدرسه اماده شوی .الان هم مامان تنهاست ودارد برای بعدهایت مینویسد.باوجودی که خیلی خسته ام .اما ارزشش را دارد تا گلم وقتی بزرگ شد انها را بخواند تا بداند که مامان چه روزهایی را تجربه کرده است.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

✿مامان علی خوشتیپ✿
23 بهمن 92 9:53
سلام عزیزم مبارکههههههه...پس کاکل زریه...ایشاالله به سلامتی به دنیا بیاد.مواظب خودتون باشید
ماناز
پاسخ
من هم سلام عرض می کنم دوست با وفای من ممنونم از دعای قشنگتان .دلم با وجوددوستان عزیزی مثل شما گرم وباارامش خواهد بود.
بهار مامانه برسام
25 بهمن 92 15:12
خصوصی
ماناز
پاسخ
به روی چشم دوست عزیزم
مامان سهند و سپهر
27 بهمن 92 13:13
سلام ماناز جون . خوبین شما ؟ خیلی مباااااااااااااارک باشه . قدم گل پسری مبارک باشه براتون . ایشالا به خوشی و سلامتی و راحتی به دنیا میاد. دختر ماه روتون و ببوسین
ماناز
پاسخ
سلام دوست بسیار عزیزم ممنونم که افتخاردادید .با وجوددوستان عزیزی مثل شما همیشه خوبم.امیدوارم خداوند همیشه نگهدار شما وگل پسرهای عزیزتان باشد.
ساناز
27 بهمن 92 14:00
خيلي نوشته اتون قشنگ بود و خيلي هم رسمي مي نويسي كه خودش يه سبكه خوشحال ميشم به منم سر بزنيد
ماناز
پاسخ
ممنونم دوست خوبم از این که تشریف اوردید .من سعی میکنم خیلی رسمی ننویسم اما گویا نمیشود.حتما به شما سر میزنم.
ساناز
27 بهمن 92 23:18
چه بامزه احتمالا ني ني تو راهي كلي با كمالات ميشه ناراحت نشينا خيلي هم خوبه و يه سبكه و تو ذهن ميمونين
ماناز
پاسخ
ممنونم گلم که نظرتان رابیان فرمودید خیلی هم خوشحال شدم باز هم دوست دارم اگر مورد دیگری به ذهن تان میرسدبفرمایید با کمال میل میپذیرم .زحمت کشیدید.
نسرین
4 اسفند 92 0:40
سلام ماناز جان .میخواستم بابت راهنماییتون در قسمت پرسش و پاسخ تشکر کنم.در ضمن امیدوارم قدم گل پسرتون مبارک باشه و در کنار دختر گلتون و همسرتون شاد باشید همیشه. خیلی هم ممنونم که من رو آدم پخته ای خطاب کردین محبت شما رو میرسونه وگرنه من همیشه به راهنمایی بقیه نیاز دارم. بازم ممنونم.
ماناز
پاسخ
سلام دوست عزیزم ممنون که امدید .از نیت خیرتان هم سپاسگزارم .گلم من فقط عین واقعیت را گفتم بارها شاهد پاسخهای قشنگ شما بودم وبه این موضوع پی بردم .امیدوارم مشکل شما هم به زودی حل شود.
❤طراح دردونـــه تـــم ❤
6 اسفند 92 20:40
سلام به شما دوست خوبم ني ني نازي داري دوست داري لوگو و صفحه ورودي و بالابر وبلاگ و قالب وبلاگ و تقويم رو براي سال نـــو با عکس ني ني تون سفارش بدي ؟ همه و همه با عکس ني ني نازتون ! اگه شما هم دوست داري براي سال نو کلي چيزاي قشنگ و قشنگ با عکس کوچولوي دلبندتون داشته باشي حتما بيا پيشم سال نو تحولي نو براي ني ني نازتون همراه با دردونــــه منتظر حضور گرمت هستم تخفيف ويژه نوروزي قيمت ها زير 10 هزار تومن
گلی
19 اسفند 92 20:24
سلام دوستای گلم خوبین امروز اتفاقی با یه فروشگاه اینترنتی آشنا شدم البته قبلا هم آشنا بودم ولی امروز دقیق رفتم توسایتشون ودرست بررسی کردم دیدم چه قدر چیزای خوبی داره وبه راحتی توی خونه نشستی وسفارش میدی برات بیارن دم خونه دیدم ایده خوبیه که به شما دوستای گلم هم اطلاع بدم گفتم اینجا آدرسشا برای شمادوستای گلم بذارم تا شماهم ازش اگه دوست داشتین استفاده کنید امیدوارم خوشتون بیاد ازشو کلی احساس راحتی وآرامش بهتون هدیه کنه
الهام مامان اوینا
20 اسفند 92 13:31
سلام ماناز جان.. تبریک میگم انشاالله به سلامتی زایمان کنی خانمی ... لحظات زایمان ما را هم از دعای خیرتان فراموش نکنید... گل دخترتون را ببوس و خیلی مراقب خودتون باشید...
ماناز
پاسخ
سلام دوست عزیزم ممنون که ما را یاد میکنید من دعاگوی دوستان با وفایی چون شما خواهم بود انشاءالله.
مامان فهیمه
24 اسفند 92 20:49
سلام دوست خوبم,حالتون چطوره امیدوارم خوب و سلامت باشید
ماناز
پاسخ
سلام گلم ممنون که جویای حالم هستید به شکر خدا فعلا که خوبم واواخر بارداری را طی می کنم برایم دعا کنید تا باقیمانده روزها را هم بتوانم بدون مشکل سپری کنم.
مامانی درسا
4 فروردین 93 3:03
نوروز این رفاقت را نگاهبانی می کند که باور کنیم قلبهامان جای حضور دوستانمان هستند . . دوست من سال نو مبارک و خوش انشاالله مبارکه ماناز جون انشاالله به سلامتی زمینی میشه
ماناز
پاسخ
دوست گلم امیدوارم در سال جدید دوستی هایمان محکمتر از قبل باز هم ادامه پیدا کند .سال خیلی خوبی با خانواده عزیزتان ومخصوصا گل دختری داشته باشید وبرایمان از اتفاقات خوشحال کننده اش بنویسید.