برای بعدهایت که بخوانی(7)
مو طلای خانه ما:
مدتی بود که نتوانستم برایت مطلب بنویسم اخه مامان این روزها نه حال وحوصله زیادی دارد ونه وقتش را.ایام قبل سال نو وبعد ان هم طی شد ما هم امسال به خاطر شرایطم خیلی نتوانستیم از خانه خارج شویم وبرای همین شرمنده شما دختر گلم شدیم که بیشتر اوقات باید در خانه می ماندی وگاهی هم تلویزیون نگاه می کردی من هم که بیشتر خسته وخواب الود بودم.
مهمانها هم امدند ورفتند وماهم چند جای محدودی رفتیم .پیک نوروزی امسالت هم یک روزنامه دیواری وکتاب خوانی وحفظ کردن یک شعر در مورد "ایمان به چی"بود .که گاهی ان را با هم تمرین می کردیم .بابایی هم در نوشتن وگفتن کلمات مربوط به حروف کمکت کرد ومن هم در اماده کردن روزنامه دیواری.
به نظر من برای تجربه اول کار سنگینی بود وشما بدون کمک نمی توانستی کاری بکنی اما هر چه بود ومن با هرسختی که بود وبیشتر ان را نی نی تحمل کرد توانستیم ان را به موقع تمام کنیم .انصافا هم خیلی قشنگ شد وشما توانستی به عنوان نفر اول کلاس انتخاب شوی وروزنامه دیواری ات به منطقه اموزش وپرورش برود .دیروز که از مدرسه امدی من دکتر رفته بودم اما این خبر را به مامان فاطی دادی واوهم با تلفن به من خبر داد وکلی در مطب سونوگرافی خوشحال شدم که تلاشمان نتیجه خوب داد.
من دیروز اخرین سونو را انجام دادم که سلامت جنین بود وخانم دکتر هم برایم تاریخ سزارین را مشخص کرد .دیروز کلی در مطب معطل شدم وقتی خانه رسیدم 10 شب بود .من هم چون شب قبلش خوب نتوانستم بخوابم کل روز را کسل بودم درنوبت سونو دنبال جایی بودم تا فقط 5 دقیقه دراز بکشم وچشمانم را روی هم بگذارم .یادم هست چند بار روی صندلی خوابم برد.وقتی کار سونو انجام شد وجواب را به خانم دکتر نشان دادم از وضعیت رشدی او ونمره پروفایلش که 10 شده بود راضی بود وگفت که جنین کاملا رسیده است .خدارا شکر که تا الان توانستم به لطف خدا این با ررا تا این مرحله برسانم امیدوارم چند روز اینده هم طی شود تا بعد.خانم دکتر سری قبل اوایل اردیبهشت را تعیین کرده بود اما دیشب نظرش روی اواخر فروردین بود.به قول بابایی ،نی نی قرار است مثل مامانش فروردینی باشد .تا ببینیم چه پیش می اید.
دیشب روی کاغذی تا 10 نوشتی وهر روز ی که می گذرد را خط می زنی تا ببینی نی نی کی می اید خیلی خوشحال هستی از همه ما بیشتر ولحظه شماری می کنی.خیلی در این ایام سعی کردم تا این حالت درونی ات تبدیل به رقابت وخدای ناکرده حسادت نشود امیدوارم همین طور هم ادامه پیدا کند.
برای نی نی شعر می خوانی وگاهی شیطنت می کنی واز روی شکم مامان برایش قوقولی قوقو می کنی تا به قول خودت از خواب بیدار شود.البته گاهی انقدر بلند است که سبب تذکر من وبابایی هم شده است .فکر کنم اگر ان صدا را با ان بلندی بشنو دخیلی اذیت شود اما خوب فعلا کار زیادی نمی توان کرد.
دیگر شمارش معکوس تا روز تولد اغاز شده تا بعد که ببینیم تقدیر چه برایمان رقم زده.خدایا خودت یاورم باش بدون حمایتت من موجودی ناتوانم.رحم کن .