فاطمه محیا فاطمه محیا ، تا این لحظه: 17 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره
داداشیداداشی، تا این لحظه: 10 سال و 25 روز سن داره

قدر تو را می دانم متولد قدر

ماجرای سفر به قم

1391/2/8 0:42
نویسنده : ماناز
533 بازدید
اشتراک گذاری

شیرین  مامان:

امروز با خاله ونرگس وزینب رفتیم قم اولین بارت بود که با خاله ودختر خاله هایت به مسافرت  نسبتا طولانی میرفتی .شب قبلش برای این که قرار بود صبح زود حرکت کنیم رفتی ساعت ١٠ خوابیدی تا صبح سر حال باشی .حتی صبح قبل از مامان بیدار شدی وبا ان سماجت خاصت من را از خواب بیدار کردی اخه تا بیدار نکنی ول کن نیستی من هم شب قبلش چون خیلی کار داشتم دیر خوابیدم وصبح اگر پافشاری تو نبود شاید خواب می ماندم.

از شب قبلش وسایل مورد نیازت را در کیفت چیدی وان را گذاشتی پیش بقیه وسایل تا یادت نرود.(اخ که این مدیریتت تو این کارها منو کشته).عاشق هماهنگ کردن و تنظیم وقت وبرنامه ها هستی گاهی به بابایی میگویم می ترسم در اینده مدیر یک جایی بشی اخه اخلاقت خیلی به مدیران منظم شبیه است حتی برای من وبابایی هم گاهی برنامه ریزی می کنی بگذریم.

از برنامه صبح یک ساعت عقب بودیم قرار بود ٦ صبح برویم دنبال خاله اینا اما ساعت ٧ رسیدیم .بعد از ایستگاه عوارضی جای مناسبی بساط صبحانه را راه انداختیم وتو هم با اشتها مشغول خوردن شدی بعدش با زینب ونرگس رفتید ان دورها کنار یک نهر اب و فیلم گرفتید.

از داخل ماشین چی بگویم که با نرگس وزینب دایما در حال شوخی وبازی بودید.ساعت ١٠ رسیدیم قم واول رفتیم حرم وتا ساعت ١٢ زیارت کردیم انجا خیلی شلوغ بود   شاید به علت شهادت خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها بود .به زحمت جای مناسبی پیدا کردیم و بعد از ان مشغول عبادت شدیم.

بعد از انجا به سمت مسجد جمکران حرکت کردیم ونماز ظهر وعصر را انجا خواندیم اما خیلی در مسیر افتاب داغی بود .داخل مسجد از بس خسته بودی یک چرتی زدی ساعت ٢ونیم از انجا خارج شدیم .تا برای ناهار اماده شویم در بین مسیر یک جای با صفا پیدا کردیم وناهاری که هم من وهم خاله درست کرده بودیم را نوش جان کردیم .بعد از پذیرایی به سمت تهران حرکت کردیم وتا خانه مان رسیدیم ٨ شب بود.

این هفته هم مامان فاطی وبابا امیر رفتند زیارت عتبات وجای انها را هم خالی کردیم انشاءالله تا وقتی برگشتند خودت براشون از سفر ت بگویی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامانی طهورا
8 اردیبهشت 91 14:13
همیشه به سفر و شادی انشاالله


ممنونم گلم
ثمین
11 اردیبهشت 91 11:53
سلام! اگه جشنی برای کوچولوتون در راه دارید یه سر به دنیای نفیس بزنید و از ایده های متنوع و شیک استفاده کنید... جشن سیسمونی... جشن دندونی... جشن قدم... جشن تولد پسرانه ... جشن تولد دخترانه ... جشن تکلیف... جشن الفبا... و........ منتظرتون هستم...
مامانی درسا
12 اردیبهشت 91 10:51
زیارت قبول مامان خانمی و دختر عزیزم ..... واسه من ودختریم دعا کردین ...... عزیزم ممنون که با حوصله قصه رسیدنم به درسایم رو خوندی ....... انشاالله که همیشه در کنار هم شاد باشین ماناز عزیز.


دوست عزیز من هم امیدوارم دختر گلت درسا جان همانند مادرش دختری باصبر واستقامت بار اید.
مامانی طهورا
23 اردیبهشت 91 1:05
آدمها ... :

... وقتی کودکند می خواهند برای مادرشان هدیه بخرند ولی پول ندارند .

... وقتی که بزرگتر می شوند ، پول دارند ، ولی وقتِ هدیه خریدن ندارند.

... وقتی که پیر می شوند ، پول دارند ؛ وقت هم دارند ، ولی مادر ندارند !
روز مادر مبارک


این روز که یاد اور مهر بی منت فرشته های زمینی است بر تو مادر خوب هم مبارکباد
مامانی درسا
23 اردیبهشت 91 1:34
به تو سلام می کنم، تا خانه عروجم با دعای تو بنا شود
و دلم در آسمان آبی مهرت رها شود
روزت خجسته، لبانت پر ز خنده و دلت شاداب و سرزنده باد . . .



مادر خوب وباگذشت، ما نی نی وبلاگی ها که بیشتر با شما اشناییم به این همه مهر بانی وگذشت شما غبطه می خوریم که هر چه باشد واژه مادر هم شرمنده مهربانی بی حد وحصر شماست گفتن یک کلمه "مبارک "هم در مقابل گذشت شما ناچیز است امیدوارم روزی درسا خانم به معنی واقعی کلمه این مادر بودن را تبریک بگوید