مامان می ایی عروسک بازی؟
دختردردونه ام:
چند ماهی است به میمنت داشتن عروسکهای مختلف داری برای خودت کارگردان نمایشهای عروسکی میشوی تو متن را می گویی ومن هم باید اجرا کنم البته وقتی دلت برای مامان میسوزه اجازه میدهی گاهی ما هم متن نمایشنامه را بنویسیم خلاصه داستانها داریم با این عروسکها
هر کدام را یک اسمی برایشان گذاشتی (البته من هم نظر میدم بعضی وقتها) ودو تا را به دست من میدهی ویکی را خودت تکان میدهی متن را قبل از اجرا به من میگویی وداستان را تعریف میکنی ومن هم طبق ان جای انها حرف میزنم
اما شخصیتهای نمایش عروسکی:
اول :جوجوجه(گل سر سبد عروسکها وشخصیت اعظم)
دوم:خرگوشی
سوم:خرگوشک (همون خرگوش کیفیه که از مشهد برایت خریدم)
چهارم:هاپو صورتی(البته از این جا به بعد شخصیتها فرعی هستند وبه موضوع بستگی دارد وسه تای اول پای ثابت نمایشهاست)
پنجم:اردک زرده
ششم:خرگوش گل گلی
هفتم:جری
اینها کلشان نیست وبخواهم بنویسم چند صفحه نیاز است
من هم دراین مدت عروسک گردان خوبی شده ام ودر تقلید صدای انها به مهارت کافی رسیده ام انقدر ماهرانه این نمایش را مدیریت میکنی که همه اش فکر میکنم دراینده این کاره شوی سر ظرف شستن و هر زمان که من کار دارم وخودت دوست داری میگویی مامان میای عروسک بازی من هم سعی میکنم در همین حین با توضیحاتم وقت شناسی را به شما یاد بدهم گاهی با انگشتهای کوچولیت وقتی که میبینی باز درخواستت بی موقع بوده می گویی فقط یه ذره نمی دانم این علاقه ات تا کی ادامه دارد؟