روز ثبت نام در مدرسه
خانم خانمای مامان:
مدتی است با افتادن دو تا دندان جلویی در بالا خیلی بامزه شدی حرف زدنت عوض شده مخصوصا وقتی می خواهی حروف یاد گرفته کلاست را با ان لحن عربی هم ادا کنی کلی خنده ام می گیره یادم است یک بارهمین خنده باعث دلگیری گلم شد .خیلی سعی می کنی طوری حرف بزنی که بگویی حرف زدنت هیچ فرقی نکرده اما خوب نمیشه دیگه. یاد ان زمان خودم می افتم که چه جوری خودم با دستام دندان هایم را فشار می دادم تا لق شود اخه از این کار خوشم می امد دوست داشتم همه شان سریعتر بیفتند تا زودتر احساس بزرگی بکنم خوب عالم بچگی است دیگر.از بحث دندان که بگذریم می خواهم از امروز برایت بگویم که بالاخره تلاشمان نتیجه داد وتوانستم در یک مدرسه خوب(از دید برخی والدین وتحقیقات گسترده)ثبت نامت کنم امیدوارم واقعا همین طور باشد وشما هم به مامان قول بدهی تا اخرش (البته نه سال تحصیلی)یعنی تا زمانی که مشغول تحصیل هستی فرد کوشا ومنضبطی باشی.نمی دانم من تا کجایش کنارت هستم اما اگر هم زمانی نبودم بد قولی نکنی وبا خواندن این نوشته ها من را به ارزویم برسانی وباعث افتخار من وبابایی شوی.
البته در بین این مدارسی که رفتیم از همین اخری خیلی خوشت امد وبه قول معروف به دلت نشست واین مامان را خیلی خوشحال می کنه چون بالاخره گذشته از فاکتور های دیگر باید تو هم ان فضا را دوست داشته باشی حتما خیری در کار بوده است نمی دانم .
برخی کارهای ثبت نام وتهیه روپوش ولوازم التحریر هم مانده برای ماه اینده که هر کدامشان خاطره بزرگی است.مخصوصا دیدنت برای اولین بار در لباس علم اموزی.چون هر چه باشد اولین ها چیز دیگروبه یاد ماندنی تری است مانند اولین های خودم که هنوز در ذهنم ماندگار است وپاک نشدنی.