فاطمه محیا فاطمه محیا ، تا این لحظه: 17 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره
داداشیداداشی، تا این لحظه: 10 سال و 5 روز سن داره

قدر تو را می دانم متولد قدر

قلب بزرگ ودستهای کوچک

1393/5/11 13:11
نویسنده : ماناز
695 بازدید
اشتراک گذاری

زندگی من ،دخترم:

چندروز پیش، از خاطرات تولد داداشی نوشتم وخیلی هم شد اما وسط کار ،داداشی گریه کرد ومن هم مشغول انجام کارهای او شدم ویادم رفت که نوشته ها را ذخیره کنم .خلاصه همه اش پرید به همین راحتی.حالا معلوم نیست که دوباره کی فرصت مجدد دست دهد اما امروز امدم چیز دیگری بنویسم که فقط خاطره تنها نیست بلکه از نهادم بر میاید ودردلم مانده است.

عزیزکم نمیدانم نسبت به مامان چه قدر شناخت پیدا کرده ای میدانی که من بیشتر از انچه که حرف بزنم حالات روحی ام در درونم موج میزند وخیلی از انها را به زبان نمی اورم .به قول بابایی ما همه چیز درونمان است .البته منظورش خانواده اش است اما گاهی فکر می کنم که من هم چه قدر شبیه او هستم .کم هیاهو اما دردرون پر غوغا.

همه اینها را گفتم تا اینها را برایت بنویسم:

تابستان امسال خیلی نتوانستم برایت وقت بگذارم وبیشتر وقتها در خانه ای وخودت را سرگرم شبکه پویا وگاهی نقاشی می کنی ووقتی از من درخواست می کنی که چند لحظه ای با هم وقت بگذاریم همیشه شرمنده ان چهره معصومانه ووجود پاک ات میشوم .میدانی که خستگی در همه اعماق وجودم نفوذ کرده که با چند ساعت طولانی خوابیدن هم برطرف نمیشود.از یک طرف دست تنها بودن با بچه داری واز طرفی دل درهای شدید داداشی وشب نخوابیدنها و.....همه انرژی ووقتم را گرفته است .میدانی خلا دوری از خانواده این مواقع خودش را نشان میدهد .به هر صورت تا الان با همه سختی هایش گذشته هر چند که دل دردهای داداشی هم کمتر شده اما هنوز ادامه دارد وروزی که او حالش خوب نباشد همه چیز تعطیل است.

نفس مامان ،من هیچوقت کمکهای بزرگی را که با ان دستهای کوچکت انجام میدهی تا من از داداشی بیشتر مراقبت کنم را فراموش نخواهم کرد .چه قدر شبها پا به پای من بیدار بودی تا به من کمک کنی تا دل درد داداشی خوب شود وبعد از من خوابیدی حتی گاهی روز بعدش انقدر خسته بودی که تا ظهر در خواب بودی .من فقط می توانم بگویم شرمنده ام عزیزم .توالان باید بازی کنی ،شیطنت کنی در دنیای خودت باشی من تورا بیرون ببرم بگردانم اما هیچکدام را در حقت انجام ندادم .راستش بابایی هم خیلی نمی تواند برایت وقت بگذارد.احساس می کنم این تابستانت را خوش نگذراندی حتی کلاس قرانت هم نتوانستم ببرم تا ادامه اش دهی .همه این افکار ازارم می دهد.دیشب که داداشی تا نزدیک اذان صبح بیدار بود به من گفتی مامان تو برو بخواب من بیدار می مانم ومن چه قدر ان لحظه از خودم خجالت کشیدم .فقط همین را می توانم بگویم .

خیلی داداشی را دوست داری ومی دانی این ها همه گذشتنی است وانچه که برایت می ماند یک مونسی است که انشاءالله در اینده به دردت خواهدخورد شاید ان موقع ما نباشیم اما شما دوتا برای هم خواهید بود.

می دانم که هیچوقت درست وحسابی از تو دختر نازم تشکر نکردم .مامان را ببخش بابت همه این کوتاهی ها وزحمت دادنها .امیدوارم در تابستان بعد بتوانم همه این کمبود ها را برایت دو چندان جبران کنم .انشاءالله

از فردا کلاسهای تابستانی ات شروع میشود قرار است هفته ای دوروز بروی .البته جای مدرسه ات هم عوض شده وجای بزرگتری گرفته اند .فردا دنبال ات خواهم امد تا با مدرسه صحبت کنم وبرایت سرویس جور کنم چون خودم نمی توانم مانند پارسال همراهی ات کنم.خوشحالم که دوستانت را دوباره می بینی ویک تجدید روحیه ای برای تو خواهد بود.

عزیز دلم اینها حرفهای دلم بود البته خیلی بیشر از اینهاست اما با شرایط موجودم راضی کننده است .احساس می کنم  نتیجه زحماتی را که برایت در کوچکی کشیدم خیلی زود دارم میبینم .خدایا شکرت به خاطر چنین گلدسته عزیزی که به من عطا کردی از تو می خواهم که پسرم هم مانند خواهرش فهمیده وبا شعور بار بیاید وفقط حصار دور خودش را نبیند  وبداند دنیا و انسانیت دایره شان وسیعتر از محدوده  خودمان است .کاش همه دایره دیدشان وسیع شود.
 

پسندها (2)

نظرات (7)

بست تایم
11 مرداد 93 13:16
سلام وبلاگ خیلی خوب و پر محتوایی داری به سایت منم سر بزن و اگر دوست داشتی واسه افزایش رنک وبلاگت تو گوگل لینکتو از قسمت تبادل لینک ثبت کن
ماناز
پاسخ
من هم سلام عرض می کنم .ممنونم از لطفتان واین که نظر گذاشتید به شما سر خواهم زد.
مامانی و بابایی
11 مرداد 93 15:29
سلام دوستم من تازه با وب شما آشنا شدم خوشحال میشم به منم سر بزنی با این اوصافی که از نوشته هاتون خوندم شما از من بزرگترید و صد البته با تجربه تر تنها موردی که من جذب وب شما شدم اینه که خصوصیات اعتقادیتون خیلی به من نزدیکه امیدوارم بتونیم با هم دوستای خوبی باشیم و من از تجربیات شما استفاده کنم انشاالله. منتظرتون هستم.
ماناز
پاسخ
سلام دوست عزیزم من خیلی از اشنایی با شما خوشحالم ممنون که امدید .البته نمی دانم کدام قسمت مطلبم باعث شد که شما چنین برداشتی را بنمایید .در هر حال به شما سر خواهم زد امیدوارم دوستان خوبی برای هم باشیم وبتوانیم تجربیات خودمان را در اختیار هم قرار دهیم .قطعا من هم به تجربه وراهنمایی شما نیاز خواهم داشت.
مامانی و بابایی
12 مرداد 93 8:47
سلام دوست خوبم ممنونم که به من سر زدی و فرصت افتخار دوستی رو به من دادی امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم.
ماناز
پاسخ
من هم سلام می کنم ممنون ازلطفتان
مامان בرسا
18 مرداد 93 14:52
انشاالله فاطمه چون در آینده به وجودت افتخار میکنه ووو انشاالله قد کشیدن و موفقیت های پی در پی فرزندانت رو در آینده میبینی عزیزم .... خوش باشین
ماناز
پاسخ
ممنونم دوست عزیزم از ارزوی قشنگت .من هم چنین ارزویی را دارم.
fatima
22 مرداد 93 10:59
سلام عزیزم. وبلاگت خیلی خوب و جالبه ، من که خیلی خوشم اومد. لطفا به وبلاگ من هم سر بزنید. خوشحال میشم اگه بیای... منتظرتونم.......
ماناز
پاسخ
من هم سلام عرض میکنم .بنده را مفتخر فرمودید ممنون از محبتتان .حتما در اولین فرصت به دیدارتان خواهم امد.
الهام مامان اوینا
27 مرداد 93 20:03
خصوصی
ماناز
پاسخ
به روی چشم دوست خوبم.
مامان فهیمه
24 شهریور 93 15:11
ماناز
پاسخ
ممنونم دوست گلم .