برای بعدهایت که بخوانی(5)
جوجه مو طلای بابا ومامان:
این اصطلاحی است که باگفتن ان ،احساس خوبی به شما دست می دهد راستش بابایی این اسم را برایت گذاشته وخودت هم از ان استقبال می کنی .هر چند خیلی سخت پسندی است وهر چیزی که به شما نسبت داده شود را قبول نداری وحتی باعث تذکر شما هم شده است اما خوب این یکی فعلا استثناست وجزءتحریمها نمی باشد .چون دختر مامان با ان موهای روشنش سبب شده تا صاحب این لقب شود.
بگذریم می خواهم برایت از ادامه خاطرات بارداری ام بگویم روز 21 دیماه رفتم برای کنترل بارداری.خوشبختانه چون سونو وازمایش غربالگری نداشتم خیلی معطل نشدم .صبح ،قبل رفتن به مدرسه گفتم که امروز من نیستم ووقتی می ایی ممکن است یا مامان فاطی پیش شما باشد یا خاله زهرا .از مدتی قبل ذهنت را اماده کرده بودم تا علت بزرگی شکم مامان را بفهمی .گفتم این بار که به دکتر رفتم خانم دکتر با معاینه علت ان را خواهد فهمید خودت هم نتیجه گرفته بودی که شاید نی نی در ان باشد اما من مستقیما چیزی نگفتم وهمه را منوط به ویزیت شنبه کردم وگفتم جوابش را برایت می گویم.شما هم بی صبرانه منتظر شنیدن ان بودی.
وقتی معاینه شدم 24 هفته گی ام در پرونده ثبت شد همراه با صدای قلب و.....برایم ازمایش خون نوشته شد ومن هم همانجا ان را انجام دادم تا دفعه بعد با جواب سونو به خانم دکتر نشان دهم.فعلا مشکل خاصی نبود.ان روز چه برف زیادی هم می امد وهوا سرد بود حتی وقتی کارم تمام شد باز هم در مسیر برگشت بارش برف ادامه داشت اما ته دلم گرم بود وبه این فکر می کردم که با شنیدن واقعیت چه کار می کنی؟چیزی که خودم هم نتیجه اش را خیلی نمی توانستم حدس بزنم هر چند ذهنت امادگی نسبی داشت.
ان روز که به خانه برگشتم خاله به همراه زینب ونرگس پیش ات بودند من هم کلی سورپرایز شدم وقتی وارد شدم سریع جلو امدی ونتیجه را پرسیدی ومن هم واقعیت را طوری که متوجه شوی وبا ادبیات خاص خودت ،برایت نقل کردم .هیچوقت حالت چشمانت را در ان لحظه فراموش نمی کنم وبعد هم شکم مامان را دوباره نگاه کردی وان را بوسیدی ومن هم گفتم که این نعمت را خدا به خاطر دعای خودت به ما داده تا تنها نباشی سریعا امدی وبه نرگس وزینب هم گفتی .البته به این هوا که انها از موضوع اطلاعی ندارند وانها هم همانجا چه قدر نقش بازی کردند گویی تازه در جریان قرار گرفته اند.
قشنگ ترین احساست مربوط میشد به چند بار گریه کردنت که همه اش دنبال گوشه ای بودی تا از شوق این خبر گریه کنی.من هم مانعت نمیشدم وگفتم که هر چه دوست داری گریه کن .چشمان قشنگ ودرشتت تماما قرمز شده بود این اولین بار بود که چنین واکنشی از شما میدیدم همیشه فکر می کردم که این واکنش بیشتر مربوط به بزرگترهاست وگریه بچه ها بیشتر به علت ناراحتی است اما ان شب خلاف ان را دیدم .برای من هم چه قدر لذت بخش بود.در همین حین چه قدر از دعا واستجابت ان از من پرسیدی ومن هم گفتم که به خاطر این نعمت باید شکر گزارخداوند باشی وبا هم سجده شکر به جا اوردیم ودر همان حال ،من هم دعا کردم وشما با من تکرار کردی.واقعا لحظات قشنگی همراه با احساس خاص بود فکر نمی کنم دوباره چنین حالاتی را تجربه کنم .به نظر من برخی موارد فقط یک بار درزندگی رخ می دهد که این را هم از انها می دانم.
ان شب این حالات همراه با بودن خاله وزینب ونرگس همگی سبب شد که احساس سبکی کنم به نظرم گفتن این واقعیت به تو برایم پروژه ای سنگین بود ولی چه قدر این بار زیاد به راحتی از روی دوشم برداشته شد که همه را مدیون الطاف همیشگی پروردگارم هستم .
ان شب وقتی خاله رفت شما هم بعد کمی بیدار بودن و به علت خستگی زیاد خوابیدی ووقتی بابایی امد او را ندیدی تا به قول خودت این خبر را تو به او بدهی .ولی در عوض دیشب این کاررا کردی وتا بابایی امد سریع موضوع را گفتی واو هم که انگار بار اولش است ،که ان را میشنود عکس العمل ماهرانه ای از خودش نشان داد تا موضوع عادی جلوه کند.بعدا به بابایی گفتم که چه قدر گریه کردی واو هم کلی افسوس خورد که کاش این صحنه را میدید وحتی به من هم گفت که کاش از ان فیلم می گرفتی.من در ان لحظه حساس به این چیزها فکر نمی کردم وهمه اش نگران عکس العملت بودم ونشد که از ان تصویری ثبت نمایم ولی خوب همه انها را در قلبم به یادگار گذاشتم .تا بعدها برایت بازگو کنم. البته به همراه مونس ات.تا هر دو شاهد بیان ان باشید .انشاءالله.
خدایا شکرت که این مرحله سخت هم برایم به راحتی گذشت وختم به خیر شد .بابت همه الطافت سپاسگزارم واین که ممنونم که دختر فهمیده ای به من عطا فرمودی که طبق نظر دیگران خیلی بیش از سن اش متوجه مسایل پیرامونش است.
از ان روز به بعد خیلی به مامان رسیدگی می کنی تا این موهبت الهی به سلامتی بقیه مراحل را طی کند وبه بغل تو بیاید.با نی نی جدید ارتباط خوبی برقرار کرده ای ودر طی روز وشب بارها با او صحبت می کنی وددستت را روی شکم مامان می گذاری تا حرکتش را زیر انگشتان نازک وظریف ات حس کنی.خدایا هیچ کس را از تجربه این لحظات قشنگ محروم نکن.