برای بعدهایت که بخوانی (4)
ناز دونه ام :
این روزها مامان حالش کمی بهتر شده ولی خوب بیشتر وقتها دوست داره استراحت کند تا بیرون برود وخریدی بکند نمی دانم چرا اینقدر بی حالم بیشتر میل به خوابیدن دارم تا بیدار ماندن . هفته بعد هم نوبت بعدی سونوگرافی وغربالگری ام است .دیشب که دراز کشیده بودم وداشتی بالای سرم بازی می کردی هم خندیدی وهم سوال که مامان چرا شکمت قبلا این طوری نبود وبزرگ شده شاید توش بچه باشه من هم گفتم یک دفعه دیدی که خدا از ان اسمان یک نی نی برایمان فرستاد تا تو شکم مامان بزرگ بشه وبشود همبازی ومونس تو .می دانی کم کم دارم اماده ات می کنم هنوز صریحا چیزی بهت نگفتم خودت هم داری متوجه تغییر شرایط اوضاع میشوی .احساس می کنم کم کم وقت بیانش نزدیک شده .وقتی دیشب ان حرف را گفتم چشمانت برقی زد وگفتی خدا کنه خواهر باشه .من هم گفتم دعا کن اولا مثل تو سالم وسرحال باشه وبعد هم به خدا بگو که هر کدام برایم بهتر است همان را بدهد چون او بهتر از ما می داند که کدامش برایمان بهتر است وتو هم قبول کردی.
این روزها هم بابایی خیلی بیشتر از قبل هوایم را دارد شبها با وجودی که کاملا خسته است ودیر از سر کار می اید اما همه ظرفها را میشوید تا چیزی برای شستن نماند مخصوصا که من هم چون انگشت دستم را با چاقوی بزرگ بریدم وفعلا دستم مجروح وپانسمان است نمی گذارد که زیاد اب به دستم بزنم .بقیه کارهای سخت هم که با اوست .تو هم گاهی صدایت در می اید که چرا بابایی باید هم بیرون کار کند وهم داخل خانه. زمانی که تورا باردار بودم هم همینطور بود وبابایی بیشتر برایم وقت می گذاشت .خدا خیرش دهد که فقط به فکر کار خودش نیست وهوای ما را هم دارد.
الفبا را هم که داری کم کم یاد می گیری فعلا کلماتی که اینها را دارد همراه با جمله های ان را می توانی بنویسی :
الف ب س ل د م و ت
شبهایی که هم که فردایش عربی داری کار من وتو شده کاردستی ونقاشی .خودم احساس می کنم چند وقت دیگر پیکاسو بشوم .برای مدرسه خودم اینقدر وقت نمی گذاشتم وبرخی اوقات انها را کپی می کردم اما الان بهتر از قبل می توانم از روی مدل بکشم وخودت می گویی مامان خیلی بهتر از کتاب شده است .چه کار کنیم دیگر این هم نوعی اشتغال برای این دورانم است وتو هم مابقی اش را کامل می کنی.